غزل شماره ۲۴۳
گر شود پامال هجر این تن همان گیرم نبود - ور رود دل نیز یک دشمن همان گیرم نبود
گر دلم در سینه سوزان نباشد گو مباش - اخگری در گوشهٔ گلخن همان گیرم نبود
ز آفتاب هجر مغز استخوانم گو بریز - در چراغ مرده این روغن همان نگیرم نبود
ملک جانی کز خرابیها نمیارزد به هیچ - گر فراق از من بگیرد من همان گیرم نبود
دیده گر خواهد شدن از گریه ویران کو بشو - در دل تاریک این روزن همان گیرم نبود
ناله از ضعف تنم گر برنیاید گو میا - در سرای سینه این شیون همان گیرم نبود
چون به تحریک تو میرانند ازین گلشن مرا - جا کنم در گلخن این گلشن هما نگیرم نبود
بود نافرمان دلی با من همان گیرم نزیست - بود بی سامان سری بر تن همان گیرم نبود
گفتم از عشقت به زاری محتشم دامن کیشد - گفت یک رسوای تر دامن همان گیرم نبود
غزل شماره ۲۴۴
دی به شیرین عشوه هر دم سوی من دیدن چه بود - وز پی آن زهر از ابرو چکانیدن چه بود
گر نبودی بر سر آتش ز اعراض نهان - همچو موی خویشتن بر خویش پیچیدن چه بود
گربدی از من نمیگفتند خاصان پیش تو - تیر تیز اندر حکایت سوی چه بود
ور نبودی بر سر آزار من در انجمن - حرف جرمم یک سر از بدخواه پرسیدن چه بود
گر به دل با من نبودی بذر طعنم غیر را - منع کردن وز قفا چشمک رسانیدن چه بود
بزم خاصی گر نهان از من نمیآراستی - بی محل اسباب عیش از بزم برچیدن چه بود
گر نبودت در کمان تیر غضب مخصوص من - چین برد ابرو در رخ اغیار خندیدن چه بود
دی به بزم از غیر آن احوال پرسیدن نداشت - من چو واقف گشتم آن خاموش گردیدن چه بود
محتشم را گر نمیدانستی از نامحرمان - پش غیر از وی جمال راز پوشیدن چه بود
غزل شماره ۲۴۵
دی ز شوخی بر من آن توسن دوانیدن چه بود - نارسیده بر سر من باز گردیدن چه بود
تشنهای را کز تمنا عاقبت میسوختی - آب از بازیچهاش بر لب رسانیدن چه بود
خستهای را کز جفا میکردی آخر قصد جان - در علاجش اول آن مقدار کوشیدن چه بود
گر دلت نشکفته بود از گریهٔ پردرد من - سر فرو بردن چو گل در جیب و خندیدن چه بود
گرنه مرگ من به کام دشمنان میخواستی - بهر قتلم با رقیب آن مصلحت دیدن چه بود
ور نبودت ننگ و عار از کشتن من بعد قتل - آن تاسف خوردن و انگشت خائیدن چه بود
محتشم ای گشته در عالم بدین داری علم - بعد چندین ساله زهد این بت پرستیدن چه بود