فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۲۳۷

دی صبح دم که عارض او بی‌نقاب بود - چیزی که در حساب نبود آفتاب بود
صد عشوه کرد لیک مرا زان میانه کشت - نازی که در میانهٔ لطف و عتاب بود
از دام غیر جسته ز پر کارئی که داشت - می‌آمد آرمیده و در اضطراب بود
در انتظار دردم بسمل شدم هلاک - با آن که در هلاک من او را شتاب بود
تا در اسیر خانه آن زلف بود غیر - من در شکنجه بودم و او در عذاب بود
در صد کتاب یک سخن از سر عشق نیست - گفتیم یک سخن که در آن صد کتاب بود
امشب کسی نماند که لطفی ندید ازو - جز محتشم که دیدهٔ بختش به خواب بود

غزل شماره ۲۳۸

همنشین امشب اگر آن بت چنین خواهد بود - کنج ویرانهٔ ما شاه نشین خواهد بود
زهره در مجلس ما سجده ز مه خواهد خواست - میر مجلس اگر آن زهره جبین خواهد بود
آتش از غیرت این خانه به خود خواهد زد - هر پری خانه که در روی زمین خواهد بود
ای که آگه نه‌ای از آمدن آن بت مست - ساعتی باش که صحبت به ازین خواهد بود
پیش آن بت که سراپردهٔ جان منزل اوست - کمترین پیشکش ما دل و دین خواهد بود
از بهشتی صفتی غمکدهٔ ما امشب - با سراپردهٔ فردوس قرین خواهد بود
محتشم محفل ما امشب از آن غیرت حور - من برآنم که به از خلد برین خواهد بود

غزل شماره ۲۳۹

دوش چشمم هم به خواب از فکر و هم بیدار بود - در میان خواب و بیداری دلم با یار بود
گرچه بود از هر دو جانب بر دهن مهر سکوت - ناز او را با نیاز من سخن بسیار بود
کار من دامن گرفتن کار او دامن کشی - آن چه بر من می‌نمود آسان باو دشوار بود
هرچه در دل داشتم او را به خاطر می‌گذشت - بی‌نیاز از گفتن و مستغنی از اظهار بود
گرچه بود آن شمع شب تا روز در فانوس چشم - پردهٔ شرم از دو جانب مانع دیدار بود
آن چه آمد بر زبان با آن که حرفی بود و بس - معنی یک دفتر و مضمون صد طومار بود
من به میل خاطر خود محتشم تا روز حشر - ترک آن صحبت نمی‌کردم ولی ناچار بود