غزل شماره ۲۳۶
امشب که چشم مست تو در مهد خواب بود - مهد زمین ز گریهٔ من غرق آب بود
دیوانهای که غاشیه داری به کس نداد - تا پای شهسوار بلا در رکاب بود
دی کامد آفتاب و خریدار شد تو را - با مشتری مقابلهٔ آفتاب بود
در نامهٔ عمل ملک از آدمی کشان - گر مینوشت جرم تو را بی حساب بود
از جنبش نسیم زد آتش به خرمنم - آن روی آتشین که به زیر نقاب بود
تنها گذشت و یکقدم از پی نرفتمش - پایم ز بس که در وحل اضطراب بود
بر خاک محتشم به تواضع گذر که او - روزی بر آستان تو عالیجناب بود
غزل شماره ۲۳۷
دی صبح دم که عارض او بینقاب بود - چیزی که در حساب نبود آفتاب بود
صد عشوه کرد لیک مرا زان میانه کشت - نازی که در میانهٔ لطف و عتاب بود
از دام غیر جسته ز پر کارئی که داشت - میآمد آرمیده و در اضطراب بود
در انتظار دردم بسمل شدم هلاک - با آن که در هلاک من او را شتاب بود
تا در اسیر خانه آن زلف بود غیر - من در شکنجه بودم و او در عذاب بود
در صد کتاب یک سخن از سر عشق نیست - گفتیم یک سخن که در آن صد کتاب بود
امشب کسی نماند که لطفی ندید ازو - جز محتشم که دیدهٔ بختش به خواب بود
غزل شماره ۲۳۸
همنشین امشب اگر آن بت چنین خواهد بود - کنج ویرانهٔ ما شاه نشین خواهد بود
زهره در مجلس ما سجده ز مه خواهد خواست - میر مجلس اگر آن زهره جبین خواهد بود
آتش از غیرت این خانه به خود خواهد زد - هر پری خانه که در روی زمین خواهد بود
ای که آگه نهای از آمدن آن بت مست - ساعتی باش که صحبت به ازین خواهد بود
پیش آن بت که سراپردهٔ جان منزل اوست - کمترین پیشکش ما دل و دین خواهد بود
از بهشتی صفتی غمکدهٔ ما امشب - با سراپردهٔ فردوس قرین خواهد بود
محتشم محفل ما امشب از آن غیرت حور - من برآنم که به از خلد برین خواهد بود