فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۲۰۲

هیچ میگویی اسیری داشتم حالش چه شد - خستهٔ من نیمه جانی داشت احوالش چه شد
هیچ می‌پرسی که مرغی کز دیاری گاه گاه - می‌رسید و نامه‌ای می‌بود بربالش چه شد
هیچ کلک فکر میرانی بر این کان خسته را - جان نالان خود برآمد جسم چون نالش چه شد
در ضمیرت هیچ می‌گردد که پار افتاده‌ای - مرغ روحش گرد من می‌گشت امسالش چه شد
پیش چشمت هیچ می‌گردد که در دشت خیال - آهوی من بود مجنونی به دنبالش چه شد
پیش دستت چاکری استاده بد آخر ببین - مرگ افکندش ز پا غم کرد پامالش چه شد
ملک عیش محتشم یارب چرا شد سرنگون - گشت بختش واژگون اقبالش چه شد

غزل شماره ۲۰۳

هر خون که از درون ز دل مبتلا چکد - جوشد ز سوز سینه و از چشم ما چکد
گردد چو آه صاعقه‌انگیز ما بلند - زان ابر فتنه تفرقه باد بلا چکد
از شیشهای چرخ به دور تو بی‌وفا - در جام عاشقان همه زهر جفا چکد
آتش ز گل گلاب چکد این چه ناز کیست - کز گرمی نگه ز تو آب حیا چکد
من با تو گرم عشق و دل خونچکان کباب - تا بی تو زین کباب چه خونابه‌ها چکد
باشد به قتل خلق اشارت چو زهر قهر - از گوشه‌های ابروی آن بی‌وفا چکد
اعجاز حسن بین که مسیحا دم مرا - از لعل آتشین همه آب بقا چکد
در عرض درد ریختن آبرو خطاست - گیرم ز ابردست طبیبان دوا چکد
مگشای لب به عرض تمنا چو محتشم - آب حیات اگر ز کف اغنیا چکد

غزل شماره ۲۰۴

دلا گذشت شب هجر و یار از سفر آمد - ز خواب غم بگشا دیده کافتاب برآمد
شب فراق من سخت جان سوخته دل را - سهیل طلعت آن مه ستاره سحر آمد
فدای سنگ سبک خیز یار باد سر من - که بر سر من خاکی ز باد تیزتر آمد
تو ای بشیر بشارت ببر به قافلهٔ جان - که یوسف امل از چاه آرزو بدرآمد
چه داند آن که نسوزد ز انتظار که یار - چه مدتی سپری شد چه محنتی بسر آمد
نهال عشق که بود از سموم حادثه بی‌بر - هزار شکر که از آب چشم ما ببر آمد
تو خود ز سنگ نه‌ای ای محتشم چه حوصله بود این - که جان ز ذوق ندادی دمی که این خبر آمد