غزل شماره ۲۰۰
به رهی کان سفری سرو روان خواهد شد - هر قدم منزل صد قافله جان خواهد شد
بر زمین رخش قمر نعل چو خواهد راندن - همهٔ گلهای زمین آینهدان خواهد شد
هر کجا توسن آهو تک خود خواهد تاخت - باز تاخطه چین مشگ فشان خواهد شد
خیمه از شهر چو بر دشت زند ابر مثال - افتاب از نظر خلق نهان خواهد شد
آن شکر لب به دیاری که گذر خواهد کرد - فتد ارزان چو نمک صبر گران خواهد شد
عشق را طبع زلیخاست که آن یوسف عهد - هر کجا جلوه کند باز جوان خواهد شد
همچو تیر از نظر آن سرو چو خواهد رفتن - قامت محتشم از غصه کمان خواهد شد
غزل شماره ۲۰۱
بیوفا یارا وفا و یاریت معلوم شد - داشتی دست از دلم دلداریت معلوم شد
شد رقیبم خصم و گفتنی جانبت دارم نگاه - آخرم کشتی و جانب داریت معلوم شد
بر دلم پر جوری از کین نهان کردی ولی - آن چه پنهان بود از پر کاریت معلوم شد
گفتمت مستی ز جام حسن و خونم ریختی - آری آری زین عمل هشیاریت معلوم شد
در قمار عشق خود را مینمودی خوش حریف - خوش حریفی از حریف آزاریت معلوم شد
دوش میکردی دلا دعوی بیزاری یار - امشب ای معنی ز آه و زاریت معلوم شد
این که میگفتی پشیمانم ز قتل محتشم - از تاسف خوردن ناچاریت معلوم شد
غزل شماره ۲۰۲
هیچ میگویی اسیری داشتم حالش چه شد - خستهٔ من نیمه جانی داشت احوالش چه شد
هیچ میپرسی که مرغی کز دیاری گاه گاه - میرسید و نامهای میبود بربالش چه شد
هیچ کلک فکر میرانی بر این کان خسته را - جان نالان خود برآمد جسم چون نالش چه شد
در ضمیرت هیچ میگردد که پار افتادهای - مرغ روحش گرد من میگشت امسالش چه شد
پیش چشمت هیچ میگردد که در دشت خیال - آهوی من بود مجنونی به دنبالش چه شد
پیش دستت چاکری استاده بد آخر ببین - مرگ افکندش ز پا غم کرد پامالش چه شد
ملک عیش محتشم یارب چرا شد سرنگون - گشت بختش واژگون اقبالش چه شد