فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۱۹۸

گفتم تو را متاعی بهتر ز ناز باشد - از عشوه گفت آری گر عشق‌باز باشد
قدت به سرو آزاد تشریف بندگی داد - این جامه بر قد او ترسم دراز باشد
منشین ز آتش من آهنین دل ایمن - کاتش چو تیز باشد آهن گداز باشد
بر من درستم باز دشمن به لطف ممتاز - کی باشد این ستمها گر امتیاز باشد
دریای راز در جوش من مهر بر لب از بیم - گو هم زبان حریفی کز اهل راز باشد
چون عشق محو سازد شاهی و بندگی را - گردن طراز محمود طوق ایاز باشد
ذوقی چنان نماند آمیزش نهان را - معشوق اگر ز عاشق بی‌احتراز باشد
چون خانه حقیقت جوئی پی بتان گیر - کاول قدم درین ره کوی مجاز باشد
آتش فتد به گلزار گر همچو نرگس یار - نرگس کرشمه پرداز یا عشوه‌ساز باشد
بیش از تمام عالم خواهم نیازمندی - تا از نیاز مردم او بی‌نیاز باشد
حاشا که تا قیامت برخیزد از در مهر - بر محتشم در جور هرچند باز باشد

غزل شماره ۱۹۹

ز بس کان جنگجو را احتزاز از صلح من باشد - نهان با من به خشم و آشکارا در سخن باشد
چو با جمعی دچارم کرد از من صد سخن پرسد - چو تنها بیندم مهر سکوتش بر دهن باشد
بتابد روی از من گر مرا در خلوتی بیند - کند روی سخن در من اگر در انجمن باشد
بهر مجلس که باشد چون من آیم او رود بیرون - که ترسد محرمی در بند صلح انگیختن باشد
به محفلها دلم لرزد ز صلح انگیزی مردم - که ترسم آن پری را حمل بر تحریک من باشد
چو بوی آشتی در مجلس آید ترک آن مجلس - مرا لازم ز بیم خوی آن گل پیرهن باشد
ز دهشت محتشم ترسم که دست از پای نشناسی - اگر روزی نصیبت صلح آن پیمان شکن باشد

غزل شماره ۲۰۰

به رهی کان سفری سرو روان خواهد شد - هر قدم منزل صد قافله جان خواهد شد
بر زمین رخش قمر نعل چو خواهد راندن - همهٔ گلهای زمین آینه‌دان خواهد شد
هر کجا توسن آهو تک خود خواهد تاخت - باز تاخطه چین مشگ فشان خواهد شد
خیمه از شهر چو بر دشت زند ابر مثال - افتاب از نظر خلق نهان خواهد شد
آن شکر لب به دیاری که گذر خواهد کرد - فتد ارزان چو نمک صبر گران خواهد شد
عشق را طبع زلیخاست که آن یوسف عهد - هر کجا جلوه کند باز جوان خواهد شد
همچو تیر از نظر آن سرو چو خواهد رفتن - قامت محتشم از غصه کمان خواهد شد