غزل شماره ۱۸۲
از جیب حسن سرو قدی سر بدر نکرد - کز خجلت تو خاک مذلت به سر نکرد
برق اجل به خرمنی آتش نزد دلیل - تا مشورت به خوی تو بیدادگر نکرد
چشمت ز گوشهای یزک غمزه سر نداد - کز گوشه دگر سپه فتنه سر نکرد
در بزم کس نماند که پنهان ز دیگران - از نرگسش نشانه تیر نظر نکرد
تا مدعی ز ابروی او چشم بر نداشت - تیری از آن کمان به دل من گذر نکرد
برد آن چنان دلم که نخستین نگاه را - در دلبری مدد به نگاه دگر نکرد
صد عشوه کرد چشم تو ضایع برای غیر - کاتش به جان من زد و دروی اثر نکرد
تیر کرشمه تو که با دل به جنگ بود - کرد آشتی چنان که مرا هم خبر نکرد
قانع نشد به نیم نگاه تو محتشم - خاشاک نیمسوز ز آتش حذر نکرد
غزل شماره ۱۸۳
آن پری بگذشت و سوی ما نگاهی هم نکرد - کشت در ره بیگناهی را و آهی هم نکرد
صبر من کاندر عیار از هیچ کوهی کم نبود - هم عیاری در هوای او نگاهی هم نکرد
برق قهر او که گشت غیر را سالم گذاشت - در ریاض ما مدارا با گیاهی هم نکرد
بر سر من بود ازو سودای لطف دائمی - او سرافرازم به لطف گاه گاهی هم نکرد
سر گران گشت از می و بر خوابگاه سر بماند - وز سردوش اسیران تکیه گاهی هم نکرد
دل که کرد از قبله در محراب ابروی تو رو - از سر بیداد گویا عذر خواهی هم نکرد
محتشم زلفش به من سر در نیارد از غرور - ترک ناز و سرکشی با من سیاهی هم نکرد
غزل شماره ۱۸۴
جدائی تو هلاکم ز اشتیاق تو کرد - تو با من آن چه نکردی غم فراق تو کرد
به مرگ تلخ شود کام ناصحی که چنین - شراب صحبت ما تلخ در مذاق تو کرد
ز عمر بر نخورد آن که قصد خرمن ما - به تیز ساختن آتش نفاق تو کرد
اجل که بی مددی قتل این و آن کردی - چو وقتا کار من آمد به اتفاق تو کرد
فغان که هر که به نامحرمی مثل گردید - فلک برغم منش محرم وثاق تو کرد
شبانه هر که به بزمی فتاد و رفت فرو - صباح سر به در از غرفه رواق تو کرد
ز خود هلاکتری دید و سینه چاکتری - بهر که محتشم اظهار اشتیاق تو کرد