فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۱۸۱

چون طلوع آن آفتاب از مطلع اقبال کرد - ماند تن از شعف و جان از ذوق استقبال کرد
ترک ما ناکرده از بهر سفر پا در رکاب - ترکتاز لشگر هجران مرا پامال کرد
اول از اهمال دوران در توقف بود کار - لیک آخر کار خود بخت سریع اقبال کرد
بی گمان دولت به میدان رخش سرعت می‌جهاند - در جنیبت بردنش هرچند دور اهمال کرد
آتش ما را چو مرغ نامه‌آور ساخت تیز - مرغ غم را بر سر ما بی‌پر و بی‌بال کرد
آن چنان حالم دگرگون شد که جان دادم به باد - زان نوید بیگمانم چون صبا خوشحال کرد
بر زبان محتشم صد شکوه بود از هجر تو - مژدهٔ وصلت ز بس خوشحالی او را لال کرد

غزل شماره ۱۸۲

از جیب حسن سرو قدی سر بدر نکرد - کز خجلت تو خاک مذلت به سر نکرد
برق اجل به خرمنی آتش نزد دلیل - تا مشورت به خوی تو بیدادگر نکرد
چشمت ز گوشه‌ای یزک غمزه سر نداد - کز گوشه دگر سپه فتنه سر نکرد
در بزم کس نماند که پنهان ز دیگران - از نرگسش نشانه تیر نظر نکرد
تا مدعی ز ابروی او چشم بر نداشت - تیری از آن کمان به دل من گذر نکرد
برد آن چنان دلم که نخستین نگاه را - در دلبری مدد به نگاه دگر نکرد
صد عشوه کرد چشم تو ضایع برای غیر - کاتش به جان من زد و دروی اثر نکرد
تیر کرشمه تو که با دل به جنگ بود - کرد آشتی چنان که مرا هم خبر نکرد
قانع نشد به نیم نگاه تو محتشم - خاشاک نیم‌سوز ز آتش حذر نکرد

غزل شماره ۱۸۳

آن پری بگذشت و سوی ما نگاهی هم نکرد - کشت در ره بی‌گناهی را و آهی هم نکرد
صبر من کاندر عیار از هیچ کوهی کم نبود - هم عیاری در هوای او نگاهی هم نکرد
برق قهر او که گشت غیر را سالم گذاشت - در ریاض ما مدارا با گیاهی هم نکرد
بر سر من بود ازو سودای لطف دائمی - او سرافرازم به لطف گاه گاهی هم نکرد
سر گران گشت از می و بر خوابگاه سر بماند - وز سردوش اسیران تکیه گاهی هم نکرد
دل که کرد از قبله در محراب ابروی تو رو - از سر بیداد گویا عذر خواهی هم نکرد
محتشم زلفش به من سر در نیارد از غرور - ترک ناز و سرکشی با من سیاهی هم نکرد