غزل شماره ۱۶۰
دل مایل تو شد که سیه رو چو دیده باد - خون گشته قطره قطره ز مژگان چکیده باد
جان نیز گشت پیرو دل کز ره اجل - خاری به پای بیهوده گردش خلیده باد
تن هم نمیکشد ز رهت پا بگفت من - کز سر کشی به دار سیاست کشیده باد
تو قبلهٔ رقیبی و من در سجود تو - کز بار مرگ پشت امیدم خمیده باد
با آن که میبری همه دم نام مدعی - نام تو میبرم که زبانم بریده باد
با آن که غیر دامن وصلت گرفته است - من زندهام که جیب حیاتم دریده باد
گر مرغ روحم محتشم از باغ روی تو - دل برندارد از چمن تن پریده باد
غزل شماره ۱۶۱
تا اختیار خود به رقیب آن نگار داد - ناچار ترک او دل بیاختیار داد
تا او قرار داد که نبود جدا ز غیر - غیرت میان ما به جدائی قرار داد
من خود خراب از می حرمان شدم رقیب - داد طرب به مجلس آن میگسار داد
من بار راه هجر کشیدم جهان - او غیر را به بارگه وصل بار داد
من کلفت خمار کشیدم بناخوشی - او غیر را ز وصل می خوش گوار داد
آن پر خلاف وعده مرا بهر قتل نیز - صد انتظار داد ازین انتظار داد
گو محتشم به خواب عدم رو که دیگری - پاس درش بدیدهٔ شب زندهدار داد
غزل شماره ۱۶۲
خلل به دولت خان جهانستان مرساد - به آن بهار ظفر آفت خزان مرساد
اگر ز جیب زمین فتنهای برآرد سر - به آن بلند به رکاب سبک عنان مرساد
وگر ز ذیل فلک آفتی فرو ریزد - به آن مه افسر بهرام پاسبان مرساد
جهان اگر به مثل کام اژدها گردد - به آن وجود مبارک گزند آن مرساد
به این و آن چو رسد مژدههای اهل زمین - نوید نصرت او جز ز آسمان مرساد
به دامنش که زمین روب اوست بال ملک - غباری از فتن آخر الزمان مرساد
ز راه دور عدم هر که بیمحبت او - فتد به راه به دروازه جهان مرساد
چو محتشم کند از دل دعای دولت خان - به غیر بانگ اجابت بگوش جان مرساد