فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۱۵۰

به زبان خرد این نکته صریح است صریح - که نظر جز به رخ خوب قبیح است قبیح
مدعای دل عشاق بتان می‌فهمند - به اشارات نهانی ز عبارات صریح
آن که این حسن در اجزای وجود تو نهاد - معنی خاص ادا کرد به الفاظ فصیح
بر دل ریش چه شیرین نمکی می‌پاشید - در حدیث نمکین جنبش آن لعل ملیح
ما هلاکیم و نصیب دگران آب حیات - ما خرابیم و طبیب دگرانست مسیح
این که دل دیده شکست از تو درستست درست - این که بیمار تو گردیده صحیح است صحیح
محتشم کز تو به یک پیک نظر گشته هلاک - چشم حسرت به رخت دوخته چون صید ذبیح

غزل شماره ۱۵۱

ای لبت زنده کرده نام مسیح - به روان بخشی کلام فصیح
چهره‌ای داری از شراب صبوح - همچو خورشید نیم‌روز صبیح
هرچه می‌خواهی از جفا میکن - که صبیحی و نیست از تو قبیح
از شکر خوش‌ترست و شیرین‌تر - سخن تلخ از آن لبان ملیح
دیشبت به رکنابه بود مدار - کرده‌ای امشب آن کنابه صریح
از تو مائیم خسته و بیمار - دگران جمله سالمند و صحیح
آن صنم می‌زند خدنگ جفا - محتشم دست و پا چو صید ذبیح

غزل شماره ۱۵۲

دوش گفتند سخنها ز زبان تو صریح - لله‌الحمد که شد کین نهان تو صریح
بود عاشق کشی اندر همه عهدی پنهان - آخر این رسم نهان شد به زمان تو صریح
خوش برانداخته‌ای پرده که در خواهش می - هست در گوش من امشب سخنان تو صریح
دوش در مستی از آن رقعه‌نویسی هر حرف - که دلت داشت نهان کرد بیان تو صریح
آن که می‌داشت عبور تو به مسجد پنهان - دوش می‌داد به میخانه نشان تو صریح
با تو هم دشمنی غیر عیان شد امروز - بس که سوگند غلط خورد به جان تو صریح
به کنایت سخن از جرم کسی گفتی و گشت - کینهٔ محتشم از حسن بیان تو صریح