فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۱۴۹

زهی ز تو دل ناوک سزای من مجروح - دلت مباد به تیر دعای من مجروح
عجب مدان که به تیر دعا شود دل سنگ - ز شست خاطر ناوک گشای من مجروح
شکست شیشهٔ دل در کفش که می‌خواهد - به شیشه ریزه آزار پای من مجروح
ز خاک تربت من گل دمید و هست هنوز - ز خار گلی داغهای من مجروح
جراحت دل ریشم ازین قیاس کنید - که هست صد دل بی‌غم برای من مجروح
دلم ز سوزن الماس درد خون شد و گشت - درون هم از دل الماس سای من مجروح
شد از دم تو مسیحا نفس دل مرده - دواپذیر و دل بی‌دوای من مجروح
خدنگ هجر تو زود از کمان حادثه جست - ز ما سوا نشد و ماسوای من مجروح
نماند محتشم از دوستان دلی که نشد - ز سوز گریه بر های‌های من مجروح

غزل شماره ۱۵۰

به زبان خرد این نکته صریح است صریح - که نظر جز به رخ خوب قبیح است قبیح
مدعای دل عشاق بتان می‌فهمند - به اشارات نهانی ز عبارات صریح
آن که این حسن در اجزای وجود تو نهاد - معنی خاص ادا کرد به الفاظ فصیح
بر دل ریش چه شیرین نمکی می‌پاشید - در حدیث نمکین جنبش آن لعل ملیح
ما هلاکیم و نصیب دگران آب حیات - ما خرابیم و طبیب دگرانست مسیح
این که دل دیده شکست از تو درستست درست - این که بیمار تو گردیده صحیح است صحیح
محتشم کز تو به یک پیک نظر گشته هلاک - چشم حسرت به رخت دوخته چون صید ذبیح

غزل شماره ۱۵۱

ای لبت زنده کرده نام مسیح - به روان بخشی کلام فصیح
چهره‌ای داری از شراب صبوح - همچو خورشید نیم‌روز صبیح
هرچه می‌خواهی از جفا میکن - که صبیحی و نیست از تو قبیح
از شکر خوش‌ترست و شیرین‌تر - سخن تلخ از آن لبان ملیح
دیشبت به رکنابه بود مدار - کرده‌ای امشب آن کنابه صریح
از تو مائیم خسته و بیمار - دگران جمله سالمند و صحیح
آن صنم می‌زند خدنگ جفا - محتشم دست و پا چو صید ذبیح