فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۱۴۶

گر به دردم نرسد آن بت غافل چه علاج - ور کشد سر ز علاج من بی دل چه علاج
کار بحر هوس از رشگ به طوفان چو کشید - غیر زورق کشی خویش به ساحل چه علاج
قتل شیرین چو شد از تلخی جان کندن صبر - غیر منت کشی از سرعت قاتل چه علاج
دست غم زنگ ز پیشانی خدمت چو زدود - جز به تقصیر شدن پیش تو قایل چه علاج
نیم بسمل شده را خاصه به تیغ چو توئی - جز نهادن سر تسلیم به سمل چه علاج
نقد دین گرچه ندادن ز کف اولی‌ست ولی - ترک چشم تو چو گردیده محصل چه علاج
گو دل تازه جنون باش به زلفش دربند - اهل این سلسله را جز به سلاسل چه علاج
محتشم رفتن از آن کوست علاج دل تو - لیک چون رفته فروپای تو در گل چه علاج

غزل شماره ۱۴۷

اغیار را به صحبت جانان چه احتیاج - بی درد را به نعمت درمان چه احتیاج
در قتل من که ریخته جسمم ز هم مکوش - کشتی چو شد شکسته به طوفان چه احتیاج
نخل توام به سعی مربی ثمر مبخش - خودرسته را به خدمت دهقان چه احتیاج
کی زنده دم تو کشد منت مسیح - پاینده را به چشمهٔ حیوان چه احتیاج
از لعبتان چین به خیال تو فارغیم - تا جان بود به صورت بی‌جان چه احتیاج
بعد طریق کعبهٔ مقصد ز قرب دل - چون بسته شد به بستن پیمان چه احتیاج
بهر ثبوت عشق چو در بزم منکران - دل چاک شد به چاک گریبان چه احتیاج
پیش ضمیر دلبر ما فی‌الضمیر دان - اظهار کردن غم پنهان چه احتیاج
در فقر چون عزیزی و خواری مساویند - درویش را به عزت سلطان چه احتیاج
چون دیگریست قاضی حاجات محتشم - مور ضعیف را به سلیمان چه احتیاج

غزل شماره ۱۴۸

درختان تا شوند از باد گاهی راست گاهی کج - قد خلق از سجودت باد گاهی راست گاهی کج
ز بس حسرت که دارد بر تواضع کردن شیرین - کشد نقش مرا فرهاد گاهی راست گاهی کج
زند پر مرغ روحم چون شود از باد جولانش - اطاقه بر سر شمشاد گاهی راست گاهی کج
نزاکت بین که سروش می‌شود مانند شاخ گل - به نازک جنبشی از باد گاهی راست گاهی کج
بلا زه بر کمان بندد چو در رقص آن سهی بالا - کند رعنا روی بنیاد گاهی راست گاهی کج
کمان بر من کشید و دل‌نواز مدعی هم شد - که تیرش بر نشان افتاد گاهی راست گاهی کج
به فکر قد و زلفش محتشم دیوانه شد امشب - خیالش بس که رو می‌داد گاهی راست گاهی کج