فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۱۴۱

عمرها فکر وصال تو عبث بود عبث - عشق‌بازی به خیال تو عبث بود عبث
سالها قطره زدن مور ضعیفی چو مرا - در پی دانهٔ خال تو عبث بود عبث
از تو هرگز چو سرافراز به سنگی نشدیم - میوهٔ جستن ز نهال تو عبث بود عبث
بی‌لبت تشنه چو مردیم شکیبائی ما - در تمنای زلال تو عبث بود عبث
پر برآتش زدن مرغ دل ما ز وفا - بر سر شمع جمال تو عبث بود عبث
به جوابی هم ازو چون نرسیدی ای دل - زان غلط بخش سئوال تو عبث بود عبث
محتشم فکر من اندر طلب او همه عمر - چون خیالات محال تو عبث بود عبث

غزل شماره ۱۴۲

دادم از دست برون دامن دلبر به عبث - به گمانهای غلط رفتم از آن در به عبث
چهرهٔ عصمت او یافت تغییر به دروغ - مشرب عشرت من گشت مکدر به عبث
تیره گشت آینهٔ پاکی آن مه به خلاف - شد سیه روز من سوخته اختر به عبث
بود در قبضهٔ تسخیر من اقلیم وصال - ناکهان باختم آن ملک مسخر به عبث
وصل هر نقد که در دامن امیدم ریخت - من بی صرفه تلف ساختم اکثر به عبث
جامهٔ هجر که بر قامت صبر است دراز - بر قد خویش بریدم من ابتر به عبث
محتشم گر نشد آشفته دماغت ز جنون - به چه دادی ز کف آن زلف معنبر به عبث

غزل شماره ۱۴۳

سالها از پی وصل تو دویدم به عبث - بارها در ره هجر تو کشیدم به عبث
بس سخنها که به روی تو نگفتم ز حجاب - بس سخنها که برای تو شیندم به عبث
تا دهی جام حیاتی من نادان صدبار - شربت مرگ ز دست تو چشیدم به عبث
تو به دست دگران دامن خود دادی و من - دامن از جمله بتان بهر تو چیدم به عبث
من که آهن به یک افسانه همی‌کردم موم - صدفسون بر دل سخت تو دمیدم به عبث
گرد صدخانه به بوی تو دویدم ز جنون - جیب صد جامه ز دست تو دریدم به عبث
محتشم بادهٔ محنت ز کف ساقی عشق - تو چشیدی به غلط بنده کشیدم به عبث