فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۱۳۹

به قصد جان من در جلوه آمد قد رعنایت - به قربانت شوم جانا بمیرم پیش بالایت
ازین بهتر نمی‌دانم طریق مهربانی را - که ننشینم ز پا تا جان دهم از مهر در پایت
توانم آن زمان در عشق لاف دردمندی زد - که از درمان گریزم تا بمیرم در تمنایت
خوش آن مردن که بر بالین خویشت بینم و باشد - اجل در قبض جان تن مضطرب من در تماشایت
چو روز مرگ دوزندم کفن بهر سبکباری - روان کن جانب من تاری از جعد سمن سایت
چو روی منکران عشق در محشر سیه گردد - نشان رو سفیدیهای ما بس داغ سودایت
چه مردم کش نگاهست این که جان محتشم بادا - بلا گردان مژگان سیاه و چشم شهلایت

غزل شماره ۱۴۰

زهی گشوده کمند بلا سلاسل مویت - مهی نبوده بر اوج علا مقابل رویت
خوشم به لطف سگ درگهت که در شب محنت - رهی نموده ز روی وفا به سایل کویت
طرب فزا شده دشت جنون که خاک من آنجا - بباد رفته ز سم سمند بادیه پویت
رواج مشگ ختن چون بود که هست صبا را - هزار نافه گشائی ز جعد غالیه بویت
نهان ز غیر حدیث صبا بپرس خدا را - دمی که آید ازین ناتوان خسته به سویت
اگر به زلف تو بستم دلی مرنج که هر سو - یکی نه صد دل دیوانه بسته است به مویت
مرا چه غم که دل خسته رام شد به غم تو - درین غمم که مبادا شود رمیده ز خویت
تو دست برده به چوگان و خلق بهر تماشا - ز هر طرف سوی میدان به سر دویده چو گویت
وصال اگر طلبد محتشم بس این که بر آن کو - دمی برآئی و بیند ز دور روی نکویت

غزل شماره ۱۴۱

عمرها فکر وصال تو عبث بود عبث - عشق‌بازی به خیال تو عبث بود عبث
سالها قطره زدن مور ضعیفی چو مرا - در پی دانهٔ خال تو عبث بود عبث
از تو هرگز چو سرافراز به سنگی نشدیم - میوهٔ جستن ز نهال تو عبث بود عبث
بی‌لبت تشنه چو مردیم شکیبائی ما - در تمنای زلال تو عبث بود عبث
پر برآتش زدن مرغ دل ما ز وفا - بر سر شمع جمال تو عبث بود عبث
به جوابی هم ازو چون نرسیدی ای دل - زان غلط بخش سئوال تو عبث بود عبث
محتشم فکر من اندر طلب او همه عمر - چون خیالات محال تو عبث بود عبث