فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۱۱۸

آینهٔ جان به جز آن روی نیست - سلسلهٔ دل به جز آن موی نیست
رخ اگر اینست که آن ماه راست - روی دگر ماه و شان روی نیست
قد اگر این است که آن سرور است - سرو سهی را قد دلجوی نیست
نگهت اگر نگهت گیسوی اوست - یک سر مو غالیه را بوی نیست
گر سخن اینست که او می‌کند - در همهٔ عالم دو سخنگوی نیست
خوی بد از فتنه‌گریهای اوست - یار به از دلبر بدخوی نیست
محتشم از جان چو سگ کوی اوست - آه چرا بر سر آن کوی نیست

غزل شماره ۱۱۹

تیر او تا به سرا پردهٔ دل ماوا داشت - خیمهٔ صبر من دل شده را برپا داشت
تا به چنگ غمش افتاد گریبان دلم - عاقبت دست ز دامان من شیدا داشت
عقل دیوانه شدی گر بنمودی لیلی - بهمان شکل که در دیدهٔ مجنون جا داشت
بس که در سرکشی آن مه به من استغنا کرد - غیرت عشق مرا نیز به استغنا داشت
دی به مجلس لبش از ناز نجنبید ولی - نرگسش با من حیران همه دم غوغا داشت
از کمانخانهٔ ابرو به تکلف امروز - تیر بر هر که زد از غمزه نظر بر ما داشت
با خیالش دل من دوش شکایتها کرد - ورنه با آن دو لب امروز شکایتها داشت
مدعی خواست که گوید بد من کس نشنید - شد نفس‌گیر ز غم خوش نفس گیرا داشت
محتشم بس که در آن کوی به پهلو گردید - دوش چون قرعه هزار آبله بر اعضا داشت

غزل شماره ۱۲۰

گرچه بر رویم در لطف از توجه بازداشت - تا توانست از درم بیرون به حکم نازداشت
جراتم با آن که بی‌دهشت به صحبت می‌دواند - دور باش مجلس خاصم بر آن در بازداشت
بزم شد فانوس و جانان شمع و دل پروانه‌ای - کز برون خد را بگرد شمع در پرواز داشت
دل که در بزمش به حیلت دخل نتوانست کرد - گریه بر خواننده عقل حیل پرداز داشت
شد نصیب من که صید لاغرم اما ز دور - در کمان هر تیر کان ترک شکارانداز داشت
بر رخم محرومی صحبت در امید بست - خاصه آن صحبت که وی با محرمان راز داشت
محتشم کز قرب روز افزون تمام امید بود - کی خبر زین عشق هجر انجام وصل آغاز داشت