غزل شماره ۱۱۴
هرچند خون عاشق بیدل حلال نیست - در خون من گرفت به آن خردسال نیست
حسنش امان یک نگهم بیشتر نداد - در حسن آدمی کش او اعتدال نیست
دی وقت راندن من از آن بزم بود مست - کامروز در رخش اثر انعفال نیست
شاخ گلی و گرنه هنوز ای پسر کجاست - سروی که در ره تو سرش پایمال نیست
ماه نوی ولی به ظهور تو از بتان - یک آفتاب نیست که در او زوال نیست
از یک هلال اگرچه نهای بیشتر هنوز - یک سینه نیست کز تو بر او صد هلال نیست
حسن تو راست زیر نگین صد جهان جمال - یک دل حریف این همه حسن و جمال نیست
از سادگی دمی ز تو صد لطف میکنم - خاطر نشان خود که تو را در خیال نیست
خود را به عمد به هرچه میافکنی به خواب - ز افسانهٔ منت اگر امشب ملال نیست
برداشتست بهر نثار تو چشم ما - چندان گوهر که در صدفت احتمال نیست
قدت هلال وار خمیده است در شباب - بر غیر عشق محتشم این حرف دال نیست
غزل شماره ۱۱۵
چون تو سروی در جهان ای نازنین اندام نیست - صد هزاران سرو هست اما بدین اندام نیست
حله جفت نباشد لایق اندام تو - زان که در پیراهن حور این چنین اندام نیست
گر قبا ترکانه پوشیدن چنین است ای پسر - در قبا پوشیدن ترکان چنین اندام نیست
گرچه هست از نازک اندامان زمین رشک فلک - به ز اندام تو در روی زمین اندام نیست
در گلستانی که آن سرو میان باریک هست - سرو را در دیده باریک بین اندام نیست
قد اگر این است و اندام این ور عنائی توراست - راستی در قد سرو راستین اندام نیست
محتشم نخلی کز و گلزار جانم تازه است - غیر ازین شیرین عذار یاسمین اندام نیست
غزل شماره ۱۱۶
ای گل امروز اداهای تو بیچیزی نیست - خندهٔ وسوسه فرمای تو بیچیزی نیست
میزند غیر در صلح به من چیزی هست - و اندرین باب تقاضای تو بی چیزی نیست
میدهی پهلوی خاصان به اشارت جایم - این خصوصیت بیجای تو بیچیزی نیست
من خود ای شوخ گنه کارم و مستوجب قهر - با من امروز مدارای تو بیچیزی نیست
فاش در کشتن من گرچه نمیگوئی هیچ - جنبش لعل شکرخای تو بیچیزی نیست
رنگ آشفتگی از روی تو گر نیست عیان - پیچش زلف سمن سای تو بیچیزی نیست
محتشم زان ستم اندیش حذر کن که امروز - اضطراب دل شیدای تو بیچیزی نیست