غزل شماره ۱۱۲
گر با توام ز دیدن غیرم گزیر نیست - ور دورم از تو خاطرم آرامگیر نیست
در هجر اینچنینم و در وصل آن چنان - خوش آن که هجر و وصل تواش در ضمیر نیست
بیمار دل به ترک تو صحبتپذیر نیست - اما بلاست اینکه نصیحتپذیر نیست
فرهاد رخم پرور چشم حقارتست - اما به دیدهٔ دل شیرین حقیر نیست
خسرو حریص تاختن رخش شور هست - اما حریف ساختن جوی شیر نیست
در زیر خنجر اجلش شکر واجب است - صیدی که او بقید محبت اسیر نیست
در سینهٔ خار اشارات او به غیر - زخمیست محتشم که کم از زخمتیر نیست
غزل شماره ۱۱۳
با بد آموزت مگر قانون الفت ساز نیست - که امشب تیر تغافل در کمان ناز نیست
مرغ دل کامد به سویت چون کنم ضبطش که هیچ - رشتهای برپای این گنجشک نوپرواز نیست
ای اجل چندان که خواهی کامرانی کن که هست - دشت پر صید و خطا در شست صیدانداز نیست
کرده از بیاختیاریهای مستی امشبم - مخزن رازی که خود هم محرم آن راز نیست
بس که دل گم گشته در نخجیرگاه دلبران - نیست گنجشکی که رد چنگال صد شهباز نیست
عشوه میخواهد به آن بزمم کشاند مو کشان - ناز میگوید مرو زحمت مکش در باز نیست
محتشم فریاد میکن تا به تن آرد که هست - داد زن چندان که گوش کس برین آواز نیست
غزل شماره ۱۱۴
هرچند خون عاشق بیدل حلال نیست - در خون من گرفت به آن خردسال نیست
حسنش امان یک نگهم بیشتر نداد - در حسن آدمی کش او اعتدال نیست
دی وقت راندن من از آن بزم بود مست - کامروز در رخش اثر انعفال نیست
شاخ گلی و گرنه هنوز ای پسر کجاست - سروی که در ره تو سرش پایمال نیست
ماه نوی ولی به ظهور تو از بتان - یک آفتاب نیست که در او زوال نیست
از یک هلال اگرچه نهای بیشتر هنوز - یک سینه نیست کز تو بر او صد هلال نیست
حسن تو راست زیر نگین صد جهان جمال - یک دل حریف این همه حسن و جمال نیست
از سادگی دمی ز تو صد لطف میکنم - خاطر نشان خود که تو را در خیال نیست
خود را به عمد به هرچه میافکنی به خواب - ز افسانهٔ منت اگر امشب ملال نیست
برداشتست بهر نثار تو چشم ما - چندان گوهر که در صدفت احتمال نیست
قدت هلال وار خمیده است در شباب - بر غیر عشق محتشم این حرف دال نیست