فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۱۰۸

هرکس نکرد ترک سر از اهل درد نیست - در پای دوست هر که نشد کشتهٔ مرد نیست
ناصح مور ز مهر و غم درد ما مخور - ما عاشقیم و در خور ما غیر درد نیست
می‌ریزم از دو دیده به یاد تو اشک گرم - شبها که همدمم به جز آه سرد نیست
بر درگهت که نقد دو عالم نثار اوست - ما را ز انفعال به جز روی زرد نیست
جمعند وحشیان همه بر من همین دل است - آن وحشی که با من صحرانورد نیست
تهمت کش وصالم و در گرد کوی تو - جز گرد کوچه بهر من کوچه گرد نیست
هرچند دل رفیق غم و درد و محنت است - جمعست خاطرم که به کوی تو فرد نیست
شبها به دوستان چو خوری باده یاد کن - از محتشم که یک نفسش خواب و خورد نیست

غزل شماره ۱۰۹

گرچه قرب درگهت حدمن مهجور نیست - گر به لطفم گه گهی نزدیک خوانی دور نیست
شمع مجلس در شب وصل تو سوزد من ز هجر - چون نسوزم کاین سعادت یک شبم مقدور نیست
با تو نزدیکان نمی‌گویند درد دوریم - آری آری تندرستان را غم رنجور نیست
حور می‌گفتم تو را خواندی سگ کوی خودم - سهو کردم جان من این مردمی در حور نیست
این که می‌سازیم بر خوان غمت با تلخ و شور - جز گناه طالع ناساز و بخت شور نیست
موکبت را دل چو با خود می‌برد ای افتاب - تن چرا در سایهٔ آن رایت منصور نیست
محتشم را محتشم گردان به اکسیر نظر - کان گدارا چون گدایان سیم و زر منظور نیست

غزل شماره ۱۱۰

بی‌تصرف حسن را در هیچ دل تاثیر نیست - بی‌وقوف کیمیاگر نفع در اکسیر نیست
کلک مانی سحر کرد و بر دلی ننهاد بند - کانچه مقصود دل است از حسن در تصویر نیست
دست عشقت کز تصرفهای کامل کوته است - هست دامن‌گیر من اما گریبان‌گیر نیست
شهر را کردن حصار و بر ظفر دادن قرار - دخل در تسخیر می‌دارد ولی تسخیر نیست
قلعهٔ دل سالم از کوته کمندیهای توست - ورنه در امداد خیل حسن را تقصیر نیست
شاه عشقت با همه کامل عیاریها زده - سکه‌ای در کشور دل کایمن از تغییر نیست
بند نامضبوط و صید بسته قادر بر نجات - صید بند ایمن که پای صید بی‌زنجیر نیست
عشقت از معماری دل دور دارد خویش را - این کهن ویرانه گویا لایق تعمیر نیست
از تو دارد محتشم دیگر شکایتها بلی - جمله را گنجایش اندر حیز تقریر نیست