فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۱۰۱

ای پری غم نیست گر مثل منت دیوانه ایست - هر گلی را بلبلی هر شمع را پروانه ایست
مرغ دل گرد لب و خال می‌گردد بلی - هر کجا مرغیست سرگردان آب و دانه ایست
جان فدای گوشهٔ آن چشم مخمورانه باد - کز قفای هر نگاهش ناز محبوبانه ایست
باده‌ای کاین هفت خم در خود نیابد ظرف آن - پیش دست ساقی ما در ته پیمانه ایست
درد و غم یک سر به ما پیما که از محنت کشان - شیرخوار مرد خالی کردن خمخانه ایست
خردسالی را گرفتارم که در آداب حسن - یوسف مصری بر او طفل مکتب خانه ایست
دل که می‌جوید ره بیرون شد از چشم خراب - مضطرب دیوانه سرگشته در ویرانه ایست
داستان محتشم بشنو دم از مجنون مزن - کاین حدیث تازه است و آن کهن افسانه ایست

غزل شماره ۱۰۲

درهم است آن بت طناز نمی‌دانم چیست - ملتفت نیست به من باز نمی‌دانم چیست
بودی بنده‌نواز آن مه و امروز از ناز - کرده قانون دگر ساز نمی‌دانم چیست
گوشهٔ چشم به من دارد و مخصوصان را - می‌کند سوی خود آواز نمی‌دانم چیست
صد ره افتاده نگاهش به غلط جانب من - این نگاه غلط انداز نمی‌دانم چیست
من گمان زد به گنه و آن بت بدخو کرده - با حریفان جدل آغاز نمی‌دانم چیست
راز در پرده و اهل غرض استاده خموش - غرض از پوشش این راز نمی‌دانم چیست
محتشم سر به گریبان حیل برده رقیب - فکر آن شعبده پرداز نمی‌دانم چیست

غزل شماره ۱۰۳

ای در درون جان ز دل من کرانه چیست - جائی چنین کراست درون آبهانه چیست
در هر زمان زمانه به شغلی قیام داشت - جز عشق در زمان تو شغل زمانه چیست
گر خون گرفته‌ای نگرفته عنان تو - این خون که می‌چکد ز سر تازیانه چیست
پرگار خود چو عشق به گردش در آورد - ظاهر شود که کار درین کارخانه چیست
گر عشق نیست واسطه بر گرد یک نهال - پرواز صد همای بلند آشیانه چیست
غالب حریف صحبت اگر دی نبوده غیر - امروزش این مصاحبت غالبانه چیست
گیرد ز من امانت جان قاصدی که او - گوید که در میان من و او نشانه چیست
چون چشم اوست نازی و از من بهانه‌ای - خلقی برای آشتی اندر میانه چیست
خوابم گرفت محتشم از گفته‌های تو - بیتی بخوان ز گفتهٔ سلمان بهانه چیست