غزل شماره ۹۸
گرچه بیش از حد امکان التفات یار هست - رشک هم چندان که ممکن نیست با اغیار هست
زخم نوک خار رابا خود دهای بلبل قرار - کاندرین بستان گل بیخار را هم خار هست
اضطرابم دار معذور ای پری کانجا که تو - در ظهوری جنبش اندر صورت دیوار هست
صبرم آن مقدار میفرما که میخواهد دلت - گر زمان حسن میدانی که آن مقدار هست
چند بر ما عرض عشق عاشقان خود کنی - عشق اگر کم نیست ای گل حسن هم بسیار هست
گوش اهل عشق از نظم غزل بیبهره نیست - تا زبان محتشم را قوت گفتار هست
غزل شماره ۹۹
دلت امروز به جا نیست دگر چیزی هست - سنبلت را سرما نیست دگر چیزی هست
آن که دیشب به من گفت و ز بزمش راندی - از تو امروز جدا نیست دگر چیزی هست
طوطی نطق حریفان همه لال است و به کس - خلقت آئینهنما نیست دگر چیزی هست
بزم حالیست ز نا محرم و از چهرهٔ راز - خاطرت پرده گشا نیست دگر چیزی هست
سخنت با من و چشمت که سراپاست نگاه - بر من بی سرو پا نیست دگر چیزی هست
عقل گفت این همه ناز است دگر چیزی نیست - غمزهاش گفت چرا نیست دگر چیزی هست
محتشم این همه تلخی و ترش ابروئی - ناز آن حور لقا نیست دگر چیزی هست
غزل شماره ۱۰۰
در ظل همائی که بر او میل جهانی است - مرغان اولیالاجنحه را خوش طیرا نیست
در حسرت آن طایر بیبال و پر ما - خوش دل شکن آهنگی و دل گاه فغانیست
پر گرم مران ای بت سر کش که به راهت - در هر قدم افتاده ز پا سوخته جا نیست
برتاب عنان خود ازین راه که رد پی - دیوانهٔ بی دهشت گیرنده عنانیست
مستغرق وصل است کسی از تو که او را - از وصل و فراق تو نه سود و نه زیانیست
تمییز من و غیر حوالت به نظر کن - کاندر رخ هر عاشقی از عشق نشانیست
گو قهر به اغیار مکن بهر دل ما - آن شوخ که در هر غضبش لطف نهانیست
آهسته خدنگی زد و از سینه گذر کرد - جنبش این تیر چه پرزور کمانیست
طرز سخن محتشم از غیر مجوئید - کاین لهجه خاصی است که مخصوص زمانی است