غزل شماره ۹۶
مدعی که آتش اعراض فروزندهٔ توست - مدعای دل او سوختن بندهٔ توست
گر کنی پرسش و بی جرم بود چون باشد - تهمت آلود گنه کاین همه شرمندهٔ توست
آن که افکنده به همت دو جهان را ز نظر - این گمان میکندش کز نظر افکندهٔ توست
کم مبادا که طراوت ده باغ طربست - گریهٔ بنده که آب چمن خندهٔ توست
محتشم کز چمن وصل تواش رانده فلک - بندهٔ ریشهٔ امید ز دل کندهٔ توست
غزل شماره ۹۷
امشب ای شمع طرب دوست که همخانهٔ توست - هجر بال و پرما بسته که پروانهٔ توست
من گلافشان کاشانه خویشم بسرشک - که بخار مژهٔ جاروب کش خانهٔ توست
من خود از عشق تو مجنون کهن سلسلهام - که ز نو شهر بهم برزده دیوانهٔ توست
دل ویران من ای گنج طرب رفته به باد - دل آباد که ویران شده ویرانهٔ توست
من ز بزمت شده از بادیه پیمایانم - باده پیما که در آن بزم به پیمانهٔ توست
مکن ز افسانه غم رفته به خواب اجلم - تا ز سر خواب که بیرون کن افسانهٔ توست
محتشم حیف که شد مونس غیر آن دلدار - که انیس دل و جان من و جانانهٔ توست
غزل شماره ۹۸
گرچه بیش از حد امکان التفات یار هست - رشک هم چندان که ممکن نیست با اغیار هست
زخم نوک خار رابا خود دهای بلبل قرار - کاندرین بستان گل بیخار را هم خار هست
اضطرابم دار معذور ای پری کانجا که تو - در ظهوری جنبش اندر صورت دیوار هست
صبرم آن مقدار میفرما که میخواهد دلت - گر زمان حسن میدانی که آن مقدار هست
چند بر ما عرض عشق عاشقان خود کنی - عشق اگر کم نیست ای گل حسن هم بسیار هست
گوش اهل عشق از نظم غزل بیبهره نیست - تا زبان محتشم را قوت گفتار هست