غزل شماره ۹۴
حسن که تابان ز سراپای توست - جوهرش از گوهر یکتای توست
ناز که غارتگر ملک دل است - مملکت آشوب ز بالای توست
غمزه که غارتگر ملک دل است - مملکت آشوب ز بالای توست
غمزه که جادوگر مردم رباست - سرمه کش نرگس شهلای توست
جلوه که نخلی است ز بستان حسن - دست نشان قد رعنای توست
عشوه که موجی ز محیط صفاست - غرق فنون از حرکتهای توست
فتنه که او سلسله بند بلاست - بندی گیسوی سمن سای توست
سحر کزو پنجه دستان قویست - شانه کش زلف چلیپای توست
نطق که شمع لگن زندگی است - زنده به لعل سخن آرای توست
محتشم خسته که مشت خس است - موج خور بحر تمنای توست
غزل شماره ۹۵
مهر که سرگرم مه روی توست - مشعله گردان سر کوی توست
مه که بود صیقلیش آفتاب - آینهدار رخ نیکوی توست
سرو جوان با همه آزادگی - پیر غلام قد دل جوی توست
غنچه که گوئی دهنش گشته گوش - نکته کش از لعل سخنگوی توست
مشگ ختن کامده خاکش عبیر - خاک ره جعد سمن بوی توست
آهوی شیرافکن چشم بتان - تیر نظر خوردهٔ آهوی توست
مرغ دل محتشم خسته را - خانه کمانخانهٔ ابروی توست
غزل شماره ۹۶
مدعی که آتش اعراض فروزندهٔ توست - مدعای دل او سوختن بندهٔ توست
گر کنی پرسش و بی جرم بود چون باشد - تهمت آلود گنه کاین همه شرمندهٔ توست
آن که افکنده به همت دو جهان را ز نظر - این گمان میکندش کز نظر افکندهٔ توست
کم مبادا که طراوت ده باغ طربست - گریهٔ بنده که آب چمن خندهٔ توست
محتشم کز چمن وصل تواش رانده فلک - بندهٔ ریشهٔ امید ز دل کندهٔ توست