غزل شماره ۹۳
گل چهرهای که مرغ دلم صید دام اوست - زلفش بنفشهایست که سنبل غلام اوست
همسایهام شده مه نو آن که ماه نو - فرسوده خشتی از لب دیوار و بام اوست
صیت سبک عیاری من در جهان فکند - سنگین دلی که سکهٔ تمکین به نام اوست
در مرده جنبش آید اگر خیزد از زمین - آن فتنه زمان که قیامت قیام اوست
هرچند نیست کار دل من به کام من - من خوش دلم به اینکه دل من به کام اوست
برتافته است مدعیم دست اختیار - از بس که بازویش قوی از اهتمام اوست
محروم نیست از شکرستان او کسی - جز محتشم که طوطی شیرین کلام اوست
غزل شماره ۹۴
حسن که تابان ز سراپای توست - جوهرش از گوهر یکتای توست
ناز که غارتگر ملک دل است - مملکت آشوب ز بالای توست
غمزه که غارتگر ملک دل است - مملکت آشوب ز بالای توست
غمزه که جادوگر مردم رباست - سرمه کش نرگس شهلای توست
جلوه که نخلی است ز بستان حسن - دست نشان قد رعنای توست
عشوه که موجی ز محیط صفاست - غرق فنون از حرکتهای توست
فتنه که او سلسله بند بلاست - بندی گیسوی سمن سای توست
سحر کزو پنجه دستان قویست - شانه کش زلف چلیپای توست
نطق که شمع لگن زندگی است - زنده به لعل سخن آرای توست
محتشم خسته که مشت خس است - موج خور بحر تمنای توست
غزل شماره ۹۵
مهر که سرگرم مه روی توست - مشعله گردان سر کوی توست
مه که بود صیقلیش آفتاب - آینهدار رخ نیکوی توست
سرو جوان با همه آزادگی - پیر غلام قد دل جوی توست
غنچه که گوئی دهنش گشته گوش - نکته کش از لعل سخنگوی توست
مشگ ختن کامده خاکش عبیر - خاک ره جعد سمن بوی توست
آهوی شیرافکن چشم بتان - تیر نظر خوردهٔ آهوی توست
مرغ دل محتشم خسته را - خانه کمانخانهٔ ابروی توست