غزل از گفتهٔ او حسب و حالی دیگر است
غزل شماره ۷۲
آهوی چشم بتان چشم تو را نخجیر است - چشم صید افکن تو آهوی آهو گیر است
کرده تیر نگهت را سبک آهنگ به جان - صف مژگان درازت که پر آن تیر است
رتبهٔ عشق رقیب از نگهش یافتهای - که ز نظارهٔ او رنگ تو بیتغییر است
تا خطت یافته تحریر رخ ساده رخان - پیش رخسار تو خطیست که بیتحریر است
کرده صد کار فزون در دل تو نالهٔ من - چه کند آن چه نکرد است همین تاثیر است
در مهمات اسیران که به جان در گروند - آن چه تقصیر مرا نیست تو را تقصیر است
محتشم کرد سراغ دل ازان سلسله مو - گفت دیوانگی کرده و در زنجیر است
غزل شماره ۷۳
از اشگ گرم چشم ترم کان آتش است - وین موجهای خون گل طوفان آتش است
آهم شرر فشان شده یاران حذر کنید - کاین آه در تراوش باران آتش است
اشگی که میرسد ز درونم به چشم تر - سیلی است کش گذر به بیابان آتش است
آه بلند شعلهٔ من گرد کوی او - شب تا به روز مشعله گردان آتش است
چشم کرشمه ساز تو را از نگاه گرم - پیوند تیر غمزه به پیکان آتش است
از آه من مپوش رخ آتشین که باد - هرچند جان گزاست ولی جان آتش است
دود درون محتشم از بس صفای دل - مانا به شعلههای درخشان آتش است
غزل شماره ۷۵
این صید هنوز نیم رام است - این کار هنوز ناتمام است
این ماه هنوز نو طلوع است - این نخل هنوز نو قیام است
تیغش رقم حیات بزدود - با آن که هنوز در نیام است
در هفت زمین تزلزل انداخت - سروش که هنوز نوخرام است
یک باره نگشته گرم جولان - کش باره هنوز نو لجام است
در محمل ناز مطمئن نیست - کش ناقه هنوز بیزمام است
دیگ هوس ز آتش اوست - در جوش ولی هنوز خام است
لطفش به من از کسان نهانست - این لطف هنوز لطف عام است
دیوان منگار محتشم زود - کاین نظم هنوز بینظام است