فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۶۲

زخم جفای یار که بر سینه مرهم است - از بخت من زیاده و از لطف او کم است
کودک دل است و دو و لعب دوست لیک - در قید اختلاط ز قید معلم است
پنهان گلی شکفته درین بزم کان نگار - خود را شکفته دارد و بسیار درهم است
شد مست و از تواضع بی‌اختیار او - در بزم شد عیان که نهان با که همدمست
ترسم برات لطف گدائی رسد به مهر - کان لعل خاتمیست که در دست خاتمست
از گریه‌های هجر شکست بنای جان - موقوف یک نم دیگر از چشم پر نمست
هر صبح دم من و سر کوی بتان بلی - شغلی است این که بر همهٔ کاری مقدم است
با این خصایل ملکی بر خلاف رسم - باید که سجدهٔ تو کند هر که آدم است
با غم که جان در آرزوی خیر باد اوست - گفتار محتشم همه دم خیر مقدم است

غزل شماره ۶۳

کنون که خنجر بیداد یار خونریز است - کجاست مرد که بازار امتحان تیز است
دلم ز وعدهٔ شیرین لبی است در پرواز - که یاد کوه‌کنش به ز وصل پرویز است
ز من چه سرزده‌ای سرو نوش لب که دگر - سرت گران و حدیثت کنایه آمیز است
منه فزونم ازین بار جور بر خاطر - که پیک آه گران خاطر سبک خیز است -
کشاکش رگ جانم شب دراز فراق - ز سر گرانی آن طره دلاویز است
به این گمان که شوم قابل ترحم تو - خوشم که تیغ جهانی به خون من تیز است
چو محتشم سخن زا قامتت کند بشنو - که گاه گاه سخنهای او بانگین است

غزل شماره ۶۴

زان آستان که قبلهٔ ارباب دولت است - محرومی من از عدم قابلیت است
چشم ز عین بی‌بصری مانده بی‌نصیب - زان خاک در گه سرمهٔ اهل بصیرت است
رویم که نیست بر کف پایش به صد نیاز - از انفعال بر سر زانوی خجلت است
دوشم که نیست غاشیه کش در کاب تو - آزرده از گرانی بار مذلت است
دستم که نیست پیش تو بر سینهٔ صبح و شام - کوته ز جیب عیش و گریبان راحت است
پایم ازین گنه که نه جاری به راه توست - مستوجب سلاسل قهر و سیاست است
گر دور چرخ مانعم از پای بوس توست - در روزگار باعث تاخیر صحبت است
بر من جفاست ورنه سلیمان عهد را - در انجمن نصیحت موری چه حاجت است
من بعد روی محتشم از هیچ رومباد - دور از درت که گفته ارباب همت است