غزل شماره ۵۰
بزم پر فتنه از آن طرز نگاهست امشب - فتنه در خانه آن چشم سیاهست امشب
دی گریبان رد حسن مه کنعانی بود - از صفا تابده پنجهٔ ماهست امشب
دوشم از عشق نهان هر گوهر راز که بود - پیش آن بت همه در رشتهٔ آهست امشب
به نظر بازی من گرنه گمان برده چرا - کار چشمش همه دزدیده نگاهست امشب
بهر ضبط من مجنون که کهن سلسلهام - فتنه از گیسوی او سلسله خواهست امشب
حسن را این همه بر آتش رخسارهٔ او - دامن افشانی از آن طرف کلاهست امشب
میرسد یار کشان دامن و در بزم خروش - که آستان روب گدا دامن شاهست امشب
بر چو من پر گنهی دم به دم از گوشهٔ چشم - نگه او اثر عفو گناهست امشب
محتشم پیک نظر گرنه سبک پاست چرا - کوه تمکین توبی وزن چو کاهست امشب
غزل شماره ۵۱
وصلم نصیب شد ز مددکاری رقیب - یاران مفید بود بسی یاری رقیب
در شاه راه عشق کشیدم ز پای دل - صد خار غم به قوت غمخواری رقیب
بیزاریش چو داد ز یارم برات وصل - من نیز میدرم خط بیزاری رقیب
از جام هجر یار چوسرها شود گران - ما هم کنیم فکر سبکساری رقیب
در دوست دشمنی من درمانده ماندهام - بیچاره از محبت ناچاری رقیب
ما را بسی مقرب دلدار کرده است - دوراست این عمل ز علمداری رقیب
ترسم که عاقبت شود افسرده محتشم - بازار عشق ما ز کم آزاری رقیب
غزل شماره ۵۲
یگانهای در دل میزند به دست ارادت - که جای موکب حسنش ز طرف ماست زیادت
اگر کشاکش زور قضا بود ز دو جانب - میانهٔ من و او نگسلد کمند ارادت
در این ولایت پرشور و فتد خانهٔ کنعان - چهها که مادر ایام کرد در دو ولایت
شکسته رنگی رنج خمار هجر زحد شد - ز گوشهای بدرآ سرخوش ای سهیل سعادت
فتاده حوصلهٔ مرغ روح تنگ خدا را - بده به خسته پیکان خود نوید عیادت
به معبدیست رخ محتشم که میکند آنجا - نیاز یک شبه کار هزار ساله عبادت