فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۴۶

نامسلمان پسری خون دلم خورد چو آب - که به مستی دل مرغان حرم کرده کباب
کار بر مرغ دلم در کف طفلی شده است - آن چنان تنگ که گلشن بودش چنگ عقاب
شاهد عشق حریفیست که گر یابد دست - می‌کند دست به خون ملک‌الموت خضاب
چهرهٔ هجر به خواب آید اگر عاشق را - کشدش خوف به مهد اجل از بستر خواب
لرزه بر دست نسیم افتد اگر برگیرد - به سر انگشت خیال از رخ او طرف نقاب
تو که داری سر شاهنشهی کشور دل - فکر ملک دل ما کن که خرابست خراب
محتشم را دم آبی چو ز تیغت دادی - دم دیگر به چشانش که ثوابست ثواب

غزل شماره ۴۷

نیست امروز شکست دلم از چشم پرآب - دایم این خانه خرابست ازین خانه خراب
رعشهٔ نخل وجودم نگذارد که به چشم - آشیان گرم کند طایر وحشی وش خواب
چو پر آشوب سواری که به شادی نرسید - فتنه را پا به زمین چون تو نهی پا برکاب
خواه چون شمع بسوزان همه را خواه بکش - که خطای تو ثوابست و گناه تو ثواب
تا خجالت ز سگانت نبرم بعد از قتل - استخوانم به بیابان عدم کن پرتاب
کر به جرم نگهی بی‌گنهی سوختنی است - بیش ازین نیز مسوزش که کبابست کباب
محتشم بر در عزلت زن و از سروا کن - صحبت اهل نصیحت که عذابست عذاب

غزل شماره ۴۸

رخش در غیر و چشم التفاتش در من است امشب - هزارش مصلحت درهر تغافل کردنست امشب
بتی کز غمزه هر شب دیگری را افکند در خون - نگاهی کرد و دانستم که چشمش برمنست امشب
تن و جانم فدای نرگس غماز او بادا - که از طرز نگاهش فتنه را جان در تنست امشب
شراب دهشتم دست هوس کوتاه می‌دارد - ز نقل وصل کاندر بزم خرمن خرمن است امشب
کند بدگوئیم با غیر و من بازی دهم خود را - که دیگر دوست در بند فریب دشمن است امشب
در اثنای حدیث درد من آن عارض افزودن - برین کز عشقم آگه گشته وجهی روشن است امشب
در آغوش خیالش جان غم فرسوده را با او - حجاب اندر میان نازکتر از پیراهنست امشب
ز بزم شحنه مجلس خدا را برمخیزانم - که نقد وصل دامن دامنم در دامنست امشب
دو چشم محتشم آماجگاه تیر پی در پی - ز پاس گوشهای چشم آن صید افکن است امشب