فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۴۴

همچو شمعم هست شبها بی‌ رخ آن آفتاب - دیده گریان سینهٔ بریان تن گدازان دل کباب
بسته شد از چار حد بر من در وصلش که هست - دل غمین خاطر حزین تن در بلاجان در عذاب
در زمین و آسمان دارند ز آب و تاب او - آب شرم آئینه رو مهتاب خورشید اضطراب
سرو کی گیرد به گلشن جای سروی کش بود - پیرهن گل سرسمن رخ نسترن خط مشگناب
تیره بختم آنقدر کز طالع من می‌شود - نور ظلمت روز شب گوهر حجر دریا سراب
چون گرفتم دامنش مردم ز ناکامی که بود - دست لرزان دل طپان من منفعل او در حجاب
مدعی از رشک بر در چون نمرد امشب که بود - بزم دلکش باده بی غش یار سرخوش من خراب
سرمبادم کز گمانهای کجم آن سرور است - سر گران لب پر گله گل رد عرق نرگس به خواب
محتشم دارد بتی بی‌رحم کاندر کیش اوست - رحم ظلم احسان سیاست مهر کین گرمی عتاب

غزل شماره ۴۵

حسن روزافزون نگر کان خسرو زرین طناب - دی هلالی بود و امشب ماه و امروز افتاب
بود در خرگه نقاب افکنده و محجوب لیک - دوش خرگه بر طرف شد دی نقاب امشب حجاب
یرات من بین که رد جولان گهش بوسیده‌ام - دی زمین امروز نعل بادپا امشب رکاب
گر به کویش جا کنم یک شب سگش از طور من - شب کند دوری سحر بیگانگی روز اجتناب
قتل من کز عشق پنهانم به کیش یار بود - دی گناه امروز خواهد شد روا امشب ثواب
دور آخر زد به بزم آتش که آن میخواره داشت - شام تمکین نیم شب تسکین سحرگه اضطراب
محتشم در لشگر صبر از ظهور شاه عشق - بودی تشویش امشب شور و امروز انقلاب

غزل شماره ۴۶

نامسلمان پسری خون دلم خورد چو آب - که به مستی دل مرغان حرم کرده کباب
کار بر مرغ دلم در کف طفلی شده است - آن چنان تنگ که گلشن بودش چنگ عقاب
شاهد عشق حریفیست که گر یابد دست - می‌کند دست به خون ملک‌الموت خضاب
چهرهٔ هجر به خواب آید اگر عاشق را - کشدش خوف به مهد اجل از بستر خواب
لرزه بر دست نسیم افتد اگر برگیرد - به سر انگشت خیال از رخ او طرف نقاب
تو که داری سر شاهنشهی کشور دل - فکر ملک دل ما کن که خرابست خراب
محتشم را دم آبی چو ز تیغت دادی - دم دیگر به چشانش که ثوابست ثواب