فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۴۰

عجب گیرنده راهی بود در عاشق ربائیها - نگاه آشنای یار پیش از آشنائیها
ز حالت بر سر تیر اجل در رقص میرد - دل نخجیر را هر نغمه زان ناوک سائیها
نیاری پای کم ای دل که خواهد کرد ناز او - به جنس پر بهای خود خریدار آزمائیها
به جائی می‌رسد شخص هوس در ملک خود کامان - که آنجا زا وفا به می‌نماید بی‌وفائیها
در و دیوار معبدهاست از حرف ظهور او - که خواهد شد به رسوائی بدل آن نارسائیها
به این صورت که زادت مادر ایام دانستم - که در عهد تو خواهد داد داد فتنه زائیها
چو دادی محتشم وی را به خود راهی چه سودا کنون - ز دست تندخوئیهاش این انگشت خائیها

غزل شماره ۴۱

دیشبش در خواب دیدم با رخ چون آفتاب - آن چنان فرخ شبی دیگر نمی‌بینم به خواب
بسته آتش‌پارهٔ من تیغ و من حیران که چون - بسته باشد در میان آتش سوزنده آب
خانه‌ها در بادخواهد شد چه از دریای چشم - خیمه‌ها بیرون زند خیل سرشگم چون حباب
تا قضا بازار حسنت گرم کرد از دست تو - آنقدر در آتش افتادم که افتاد از حساب
بحر اشک من که در طوفان دم از خون می‌زند - گر سحاب انگیز گردد خون ببارد از سحاب
ریت از هم پیکرم تا چند پی در پی مرا - ماه سیمائی چو سیماب افکند در اضطراب
محتشم مرغ دلم تا صید آن خون‌خواره شد - صد عقوبت دید چون گنجشک در چنگ عقاب

غزل شماره ۴۲

ای زیر مشق سر خط حسن تو افتاب - در مشق با کشیدن زلف تو مشگ ناب
بس نقش خامه زیر و زبر گشت تا از آن - نقشی چنین ز دقت صانع شد انتخاب
عکست که ای کرده در آب ای محیط حسن - می‌بیندت مگر که دل و دارد اضطراب
در عالمی که رتبهٔ حسن از یگانگیست - نه آینه است عکس پذیر از رخت نه آب
هیهات ما و عزم وصال محال تو - کان کار وهم و فعل خیالست و شغل خواب
تا شهسوار صبر سبکتر کند عنان - با ناز خویش گو که گران تر کند رکاب
از من نهفته مانده به بزم از حجاب عشق - روئی که آن نهفته نمی‌گردد از نقاب
امروز ساقیا شده زاهد حجاب بزم - برخیز و می بیار که برخیزد این حجاب
بیتی شنو ز محتشم ای بت که بهتراست - یک بیت عاشقانه ز بیتی پر از کتاب