فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۲۵

بگو ای باد آن سر خیل رعنا پادشاهان را - سر کج افسران تاج سر زرین کلاهان را
همه محزون گدازان آفتاب مضطرب سوزان - شه اشفته حالان خسرو مجنون سپاهان را
تو ای سلطان خرم دل که از مشغولی غیرت - سر غوغای دیوان نیست خلوت دوست شاهان را
به خلوتگه چه بنشینی ز دست حاجیان بستان - نهانی عرضهای سر به مهرداد خواهان را
چو چشم کم حجابان سوی خود بینی بیاد آور - نگه‌های حجاب آمیز پر حسرت نگاهان را
ز کذب تهمت اندیشان گهی آگاه خواهی شد - که بیرون آری از زندان حرمان بی‌گناهان را
مباش ای محتشم پر ناامید از وی که می‌باشد - غم امیدواران گاه امید کاهان را

غزل شماره ۲۶

مالک المک شوم چون ز جنون هامون را - در روش غاشیه بردوش نهم مجنون را
گر نه آیینهٔ روی تو برابر باشد - آه من تیره کند آینهٔ گردون را
گر تصرف نکند عشوهٔ خوبان در دل - چه اثر عارض گلگون و قد موزون را
محمل لیلی از آن واسطه بستند بلند - که به آن دست تصرف نرسد مجنون را
نیست چون حسن تو بر تختهٔ هستی رقمی - این چه حسن است بنازم قلم بی‌چون را
آن چنان تشنهٔ وصلم که کسی باشد اگر - تشنهٔ آب به یکدم بکشد جیحون را
محتشم پای به سختی مکش از وادی عشق - گل این مرحله گیر آبلهٔ پر خون را

غزل شماره ۲۷

شوم هلاک چو غیری خورد خدنگ تو را - که دانم آشتئی در قفاست جنگ تو را
که کرده پیش تو اظهار سوز ما امروز - که آتش غضب افروخته است رنگ تو را
مصوران قلم از مو کنند تا نکشند - زیاده از سرموئی دهان تنگ تو را
زمان کنم افزون جراحت تن خویش - ز بس که بوسه زنم زخمهای سنگ تو را
جریدهٔ گرد من امشب گرت رفیقی نیست - چه باعث است به ره دمبدم درنگ تو را
به مدعی پر و بالی مده که پروازش - بباد بر دهد ای سرو نام و ننگ تو را
ز حرف پر دلی محتشم پرست جهان - ز بس که جای به دل می‌دهد خدنگ تو را