غزل شماره ۲
بعد هزار انتظار این فلک بی وفا - شهد وصالم چشاند زهر فراق از قفا
وه که ز کین میکند هر بدو روزم سپهر - با تو به زحمت قرین وز تو به حسرت جدا
رفتی و میآورد جذبهٔ شوقت ز پی - خاک مرا عنقریب همره باد صبا
با تو بگویم که هجر با من بی دل چه کرد - روزی من گر شود وصل تو روز جزا
شد همه جا چون شبه بی تو به چشمم سیه - چشم سیه روی من دید تو را از کجا
از خردم تا ابد فکر تو بیگانه کرد - این دل دیوانه گشت با تو کجا آشنا
وه که ز همراهیت محتشم افتاده شد - بسته بند ستم خستهٔ زخم جفا
غزل شماره ۳
من از رغم غزالی شهسواری کردهام پیدا - شکاری کردهام گم جان شکاری کردهام پیدا
زلیخا طلعتی را راندهام از شهر بند دل - به مصر دلبری یوسف عذاری کردهام پیدا
زمام ناقه محمل نشینی دادهام از کف - بجای او بت توسن سواری کردهام پیدا
ز سفته گوهری بگسستهام سر رشتهٔ صحبت - در ناسفته گوهر نثاری کردهام پیدا
مهی زرین عصا به چون هلال از چشمم افتاده - بلند اختر سواری تاجداری کردهام پیدا
کمند مهر گیسو تابداری رفته از دستم - ز سودا قید کاکل مشگباری کردهام پیدا
گر از شیرین لبان حوری نژادی گشته از من گم - ز خوبان خسرو عالی تباری کردهام پیدا
دل از دست نگارینی به زور آوردهام بیرون - ز ترکان سمن ساعد نگاری کردهام پیدا
درین ره محتشم گر نقد قلبی رفته از دستم - زر نوسکه کامل عیاری کردهام پیدا
غزل شماره ۴
درخشان شیشهای خواهم می رخشان در و پیدا - چو زیبا پیکری از پای تا سر جان درو پیدا
صبازان در چو ناید دیدهام گوید چه بحرست این - که هر گه باد ننشیند شود طوفان درو پیدا
سیه ابریست چشمم در هوای هالهٔ خطش - علامتهای پیدا گشتن باران درو پیدا
چو گیرم پیش رویش باشدم هر دیده دریائی - ز عکس چین زلفش موج بیپایان درو پیدا
تنی از استخوان و پوست دارم دل درو ظاهر - چو فانوسی که باشد آتش پنهان درو پیدا
پر از جدول نماید صفحهٔ آیینهٔ رویش - که دایم هست عکس آن صف مژگان درو پیدا
کف پایش که بوسد محتشم و ز خود رود هردم - ز جان آئینهای دان صورت بیجان درو پیدا