غزل شماره 1
زلف و قدراست ای بت سرکش چشم و رخت راست ای گل رعنا - سنبل و شمشاد هندو چاکر نرگس و لاله بنده و لالا
ساخته ظاهر معجز لعلت ز آتش سوزان چشمهٔ حیوان - کرده هویدا صنع جمالت در گل سوری عنبر سارا
آتش آهم ز آتش رویت سیل سرشگم بیمهٔ رویت - این ز درون زد شعله بگردون وان ز برون شد تا به ثریا
محو ستادند عابد و زاهد مست فتادند راکع و ساجد - دوش که افکند در صف رندان جام هلالی شور علالا
وقت مناجات کز ته دل شد جانب گردون نعرهٔ مستان - پرده دریدی گر نشنیدی شمع حریفان بانگ سمعنا
مایهٔ دولت پایهٔ رفعت نقد هدایت گنج سعادت - هست در این ره ای دل گمره دانش دانا دانش دانا
حسن ازل را بهر طلبکار هست ظهوری کز رخ مقصود - پرده بر افتد گر کند از میل وحش خیالی چشم به بالا
محتشم اکنون کز کشش دل نیست گذارم جز بدر او - پیش رقیبان همچو غریبان نیست بدادم جز به مدارا
غزل شماره ۲
بعد هزار انتظار این فلک بی وفا - شهد وصالم چشاند زهر فراق از قفا
وه که ز کین میکند هر بدو روزم سپهر - با تو به زحمت قرین وز تو به حسرت جدا
رفتی و میآورد جذبهٔ شوقت ز پی - خاک مرا عنقریب همره باد صبا
با تو بگویم که هجر با من بی دل چه کرد - روزی من گر شود وصل تو روز جزا
شد همه جا چون شبه بی تو به چشمم سیه - چشم سیه روی من دید تو را از کجا
از خردم تا ابد فکر تو بیگانه کرد - این دل دیوانه گشت با تو کجا آشنا
وه که ز همراهیت محتشم افتاده شد - بسته بند ستم خستهٔ زخم جفا
غزل شماره ۳
من از رغم غزالی شهسواری کردهام پیدا - شکاری کردهام گم جان شکاری کردهام پیدا
زلیخا طلعتی را راندهام از شهر بند دل - به مصر دلبری یوسف عذاری کردهام پیدا
زمام ناقه محمل نشینی دادهام از کف - بجای او بت توسن سواری کردهام پیدا
ز سفته گوهری بگسستهام سر رشتهٔ صحبت - در ناسفته گوهر نثاری کردهام پیدا
مهی زرین عصا به چون هلال از چشمم افتاده - بلند اختر سواری تاجداری کردهام پیدا
کمند مهر گیسو تابداری رفته از دستم - ز سودا قید کاکل مشگباری کردهام پیدا
گر از شیرین لبان حوری نژادی گشته از من گم - ز خوبان خسرو عالی تباری کردهام پیدا
دل از دست نگارینی به زور آوردهام بیرون - ز ترکان سمن ساعد نگاری کردهام پیدا
درین ره محتشم گر نقد قلبی رفته از دستم - زر نوسکه کامل عیاری کردهام پیدا