فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

شماره ۵۸

یزک سپاه هجران که نمود پیشدستی - عجب ارنگون نسازد علم سپاه هستی
ز می فراق بوئی شده آفت حضورم - چه حضور ماند آن دم که رسد زمان مستی
عجب است اگر نمیرم که چو شمع در گدازم - ز بلند شعله وصلی که نهاده روبه پستی
چه کنی امیدوارم به بقای صحبت ای گل - تو که پای بر صراحی زدی و قدح شکستی
چه دهی تسلی من به بشارت توقف - تو که محمل عزیمت ز جفا به ناقه بستی
بجز این که نقد دین را همه صرف کردم آخر - تو ببین چه صرف کردم من ازین صنم‌پرستی
به دو روزه وصلی باقی چه امید محتشم را - که بریده بیم هجرش رگ جان به پیش‌دستی

شماره ۵۹

برای خاطر غیرم به صد جفا کشتی - ببین برای که ای بی‌وفا کرا کشتی
بران دمی که دمیدی نهان بر آتش غیر - چراغ انجمن افروز عشق ما کشتی
رقیب دامن پاکت گرفت و پاک نسوخت - دریغ و درد که زود آتش حیا کشتی
چو من هلاک شوم از طبیب شهر بپرس - که مرگ کشت مرا یا تو بی‌وفا کشتی
کسی ندیده که یک تن دو جا شود کشته - مرا تو آفت جان صد هزار جا کشتی
سرم ز کنگر غیرت بر اهل درد نما - مرا چو بر در دروازه بلا کشتی
حریف درد تو شد محتشم به صد امید - تو بی‌مروتش از حسرت دوا کشتی

شماره ۶۰

به مهر غیر در اخلاص من خلل کردی - ببین کرا به که در دوستی بدل کردی
چه اعتماد توان کرد بر تو ای غافل - که اعتماد بر آن مایهٔ حیل کردی
مرا محل ستادن نماند در کویت - ز بس که با دگران لطف بی‌محل کردی
بر آن شدی که کنی نام خویش بر دل غیر - خیال سکه زدن بر زر دغل کردی
نبود بد عمل من چرا در آزارم - عمل به قول رقیبان بدعمل کردی
بسی مدد ز اجل خواست روزگارو نکرد - مرا به گور ولیکن تو بی‌اجل کردی
نبود مثل تو اول کسی چرا آخر - بناکسی همه جا خویش را مثل کردی
و گر چه پاس تو دارم به چشم رمز شناس - که آنچه در نظرم بود محتمل کردی
حدیث نیک دهد یار محتشم دیگر - بگو چو ختم حکایت برین غزل کردی