فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

شماره ۵۷

دارم از دست تو بر سر افسر بی‌غیرتی - می‌برم آخر سر خود با سر بی‌غیرتی
سر چو نقش بستر از جا برندارد هرکه او - همچو من پهلو نهد بر بستر بی‌غیرتی
از جبینم کوکبی می‌تابد و می‌خوانمش - بندهٔ داغ عشق و غیرت اختر بی‌غیرتی
هست در زیر نگینم کشوری عالی سواد - نام او در ملک غیرت کشور بی‌غیرتی
در ریاض وصل می‌بینم بری از حد برون - بر نهال عشق خود اما بر بی‌غیرتی
بشکنید ای دوستان دستم که تا بنشسته‌ام - بر در غیرت زدم صد ره در بی‌غیرتی
شاه غیرت گو که بنهد همچو ملک بی‌ملک - شهر دل را در میان لشگر بی‌غیرتی
ای دل آتشپاره‌ای بودی تو در غیرت چرا - بر سر خود بیختی خاکستر بی‌غیرتی
یا مبر نام غزالان محتشم یا همچو من - نام دیوان غزل کن دفتر بی‌غیرتی

شماره ۵۸

یزک سپاه هجران که نمود پیشدستی - عجب ارنگون نسازد علم سپاه هستی
ز می فراق بوئی شده آفت حضورم - چه حضور ماند آن دم که رسد زمان مستی
عجب است اگر نمیرم که چو شمع در گدازم - ز بلند شعله وصلی که نهاده روبه پستی
چه کنی امیدوارم به بقای صحبت ای گل - تو که پای بر صراحی زدی و قدح شکستی
چه دهی تسلی من به بشارت توقف - تو که محمل عزیمت ز جفا به ناقه بستی
بجز این که نقد دین را همه صرف کردم آخر - تو ببین چه صرف کردم من ازین صنم‌پرستی
به دو روزه وصلی باقی چه امید محتشم را - که بریده بیم هجرش رگ جان به پیش‌دستی

شماره ۵۹

برای خاطر غیرم به صد جفا کشتی - ببین برای که ای بی‌وفا کرا کشتی
بران دمی که دمیدی نهان بر آتش غیر - چراغ انجمن افروز عشق ما کشتی
رقیب دامن پاکت گرفت و پاک نسوخت - دریغ و درد که زود آتش حیا کشتی
چو من هلاک شوم از طبیب شهر بپرس - که مرگ کشت مرا یا تو بی‌وفا کشتی
کسی ندیده که یک تن دو جا شود کشته - مرا تو آفت جان صد هزار جا کشتی
سرم ز کنگر غیرت بر اهل درد نما - مرا چو بر در دروازه بلا کشتی
حریف درد تو شد محتشم به صد امید - تو بی‌مروتش از حسرت دوا کشتی