شماره ۵۳
شدم از گریه نابینا چراغ دیدهٔ من کو - سیه گزدید بزمم شمع مجلس دیدهٔ من کو
عنان بخت هر بی دل که بینی دلبری دارد - نگهدار عنان بخت بر گردیدهٔ من کو
به میزان نظر طور بتان را جمله سنجیدم - ندیدم یک کران تمکین بت سنجیدهٔ من کو
بود دامن به دست صد خس این گلهای رعنا را - گل یکرنگ دامن از خسان برچیدهٔ من کو
چو مجنونی ببینی در بیابانها بپرس ای مه - که مجنون بیابان گرد محنت دیدهٔ من کو
چو ناوک خورده صیدی را تنی بسمل بگو با خود - که صید زخمی در خاک و خون غلطیدهٔ من کو
ز اشک محتشم افتاد شور اندر جهان بی تو - تو خود هرگز نگفتی عاشق شوریدهٔ من کو
شماره ۵۴
گرچه دیدم بر عذار عصمتت خال گناه - چشم از رویت نبستم روی چشم من سیاه
کم نگه کردم که رویت را ندیدم سوی غیر - غیرتم بنگر که دیگر میکنم سویت نگاه
مدعی سررشتهٔ وصلت به چنگ آورده است - هست زلف در همت اینک به این مغنی گواه
غیر پر کید و تو بیقید و من از مجلس برون - جز خدا دیگر که پاس عصمتت دارد نگاه
حکم غیرت نیست در ملک دلم جاری بلی - از سیاستهای پیشین تایب است این پادشاه
گردد ای بت تا کی ازین جنگهای زرگری - از تو ضایع ناوک بیداد و از من تیر آه
از ته دل با کسان میدار صحبت بعد از آن - میشو از لطف زبانی محتشم را عذر خواه
شماره ۵۵
چون نیست دلت با من از وصل تو هجران به - این لطف زبانی هم مخصوص رقیبان به
چون لطف نهان تو پیداست که باغیر است - مهری که مرا با تو پیدا شده پنهان به
اغیار چو بسیارند در کوی تو پا کوبان - بنیاد وصال مازین زلزله ویران به
عشاق چه غواصند در بحر وصال تو - کشتی من از هجران در ورطهٔ طوفان به
چون آینهٔ رویت دارد خطر از اشگم - چشمی که بود بینم بر روی تو حیران به
چون من ز میان رفتم دامن بکش از یاران - در حشر گرت باشد یکدست بدامان به
امشب که هم آوازند با غیر سگان تو - گر محتشم از غیرت کمتر کندافغان به