شماره ۴۷
دلم آزاد از دامش نمیگردد چه دامست این - زبانم کوته از نامش نمیگردد چه نام است این
گر آید روز روشن ور رود دور از رخ و زلفش - نه من یابم که صبح است آن نه دل داند که شامست این
به کامم روز و شب در عاشقی اما به کام که - به کام آن که جان مییابد از مرگم چه کام است این
تو گرم عیش با غیر و مرا هر لحظه در خاطر - که میسوزد دلت بر من چه سوداهای خام است این
یکی را ساختی محرم یکی را کشتی از حرمان - فراموش کار من بنگر کدامست آن کدامست این
بخور خونم چو آب و غیر، گر آبت دهد مستان - که پیش نیک و بددانان حلالست آن حرامست این
ز حالات دگرگون محتشم میریزد از کلکت - گهی آب و گهی آتش چه ترتیب کلامست این
شماره ۴۸
در حلقه بتان است سر حلقه آن پری رو - در گوش حلقه زر بر دوش حلقه مو
زلفش گزنده عقرب کاکل کشنده افعی - قامت چمنده شمشاد نرگس جهنده آهو
لعل تو نقل و باده حرف تو تلخ و شیرین - روی تو آب و آتش چشم تو ترک و هندو
صد رنگ بوالعجب هست در حسن لیک از آنها - بالاتر از سیاهیست بالای چشمت ابرو
حسن ترا ترازوست آنچشم و ابرو اما - خم گشته از گرانی شاهین آن ترازو
غیر فرشته خوئی کز دوستی مرا کشت - من دلبری ندیدم مردم کش و ملک خو
ما و سگش بنامیم ازآشنائی هم - درویش محترم من سلطان محتشم او
شماره ۴۹
آن که شد تا حشر لازم صبر در هجران او - مرگ بر من کرد آسان درد بی درمان او
من که بی او زنده تا یک روز دیگر نیستم - چون نباشم تا ابد در دوزخ حرمان او
دارم اندر پیش از دوری ره مشکل که هست - در عدم ماوا گرفتن منزل آسان او
من گریبان چاکم از یکروزه هجران وای اگر - تا ابد کوته بماند دستم از دامان او
روشن از سوز وداعم شد که میماند به دل - تا قیامت آرزوی قامت فتان او
کاش بردی همره خویشم که گردانیدمی - در بلاهای سفر خود را بلاگردان او
جان بزور صبر میبرد از فراقش محتشم - یاد خلق و خوی آن مه شد بلای جان او