فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

شماره ۴۶

اگر خواهی دعای من کنی بر مدعای من - بگو بیمار عشق من شود یارب فدای من
اگر عمرم نمانده است ای پسر بادا بقای تو - دگر مانده است بر عمر تو افزاید خدای من
به یاران این وصیت می‌کنم کز تیغ جور تو - چو گردم کشته دامانت نگیرند از برای من
به تیغ بی دریغم چون کشد جلاد عشق تو - چو گوئی حیف از آن مسکین همین بس خونبهای من
به جای کور اگر در دوزخ افتم نبودم باکی - که میدانم به خصم من نخواهی داد جای من
ز من پیوند مگسل ای نهال بوستان دل - ز تن تا نگسلد پیوند جان مبتلای من
چه آئی بر سر خاکم بگو کز خاک سربر کن - وفای من ببین ای کشته تیغ جفای من
پس آنگه گر دعائی گوئیم این گو که در محشر - چو سر از خاک برداری نبینی جز لقای من
ازین خوش‌تر چه باشد کز تو چون پرسند کی بی‌غم - کجا شد محتشم گوئی که مرد اندر وفای من
نمی‌دانم چسان در ره فتادم - که رفت از تاب رفتن هم زیادم

شماره ۴۷

دلم آزاد از دامش نمی‌گردد چه دامست این - زبانم کوته از نامش نمی‌گردد چه نام است این
گر آید روز روشن ور رود دور از رخ و زلفش - نه من یابم که صبح است آن نه دل داند که شامست این
به کامم روز و شب در عاشقی اما به کام که - به کام آن که جان می‌یابد از مرگم چه کام است این
تو گرم عیش با غیر و مرا هر لحظه در خاطر - که می‌سوزد دلت بر من چه سوداهای خام است این
یکی را ساختی محرم یکی را کشتی از حرمان - فراموش کار من بنگر کدامست آن کدامست این
بخور خونم چو آب و غیر، گر آبت دهد مستان - که پیش نیک و بددانان حلالست آن حرامست این
ز حالات دگرگون محتشم می‌ریزد از کلکت - گهی آب و گهی آتش چه ترتیب کلامست این

شماره ۴۸

در حلقه بتان است سر حلقه آن پری رو - در گوش حلقه زر بر دوش حلقه مو
زلفش گزنده عقرب کاکل کشنده افعی - قامت چمنده شمشاد نرگس جهنده آهو
لعل تو نقل و باده حرف تو تلخ و شیرین - روی تو آب و آتش چشم تو ترک و هندو
صد رنگ بوالعجب هست در حسن لیک از آنها - بالاتر از سیاهیست بالای چشمت ابرو
حسن ترا ترازوست آنچشم و ابرو اما - خم گشته از گرانی شاهین آن ترازو
غیر فرشته خوئی کز دوستی مرا کشت - من دلبری ندیدم مردم کش و ملک خو
ما و سگش بنامیم ازآشنائی هم - درویش محترم من سلطان محتشم او