شماره ۳۷
نخست آنکس که شد در بند انکار تو من بودم - ولی آن کس که گشت اول گرفتار تو من بودم
زدند از من حریفان بیشتر لاف خریداری - ولی اول کسی کامد به بازار تو من بودم
به سیم و زر طلبکار تو گردیدند اگر جمعی - کسی کوشد به جان و سر خریدار تو من بودم
من اول از تو کردم احتراز اما اسیری هم - که کرد آخر سر خود در سر و کار تو من بودم
به بیماری کشید از حسرت کار دگر یاران - ولی آن کس که مرد از شوق دیدار تو من بودم
حریفان جان سپر کردند پیشت لیک جانبازی - که ضربت خورد از شمشیر خونخوار تو من بودم
چو نظم محتشم خوانی بگو کای بلبل محزون - کجا رفتی چه افتادت نه گلزار تو من بودم
شماره ۳۸
دو روزی شد که با هجران جانان صحبتی دارم - درین کار آزمودم خویش را خوش طاقتی دارم
به حال مرگ باشد هرکه دور افتد ز غمخواری - من از دلدار دور افتادهام خوش حالتی دارم
از آن کو رخت بستم وز سگ او خواستم همت - کنون چون سگ پشیمان نیستم چون همتی دارم
شبم بیزلف او صد نیش عقرب نیست در بستر - چو چشم دیر خواب خویش مهد راحتی دارم
نبرد اسباب عیشم مو به مو باد پریشانی - جدا زانطره و کاکل عجب جمعیتی دارم
نمیسازم کمال عجز خود پیش سگش ظاهر - تعالی الله بر استغنا چه کامل قدرتی دارم
سخن در پرده گفتن محتشم تاکی زبان درکش - که پر بیهوده میگوئی و من بد کلفتی دارم
شماره ۳۹
دانسته باش ای دل کزان نامهربانت میبرم - گر باز نامش میبری بیشک زبانت میبرم
با شاهد دلجوی غم دست وفا کن در کمر - کامروز یا فردا از آن نازک میانت میبرم
چون از چمن نخل جوان برد به زحمت باغبان - با ریشهٔ پیوند جان از وی جنانت میبرم
مردانه دندان سخت کن وز تیغ هجران سر مکش - گر سخت جانی تا ابد زان دلستانت میبرم
زان میوه ارزان بها گر نگسلی پیوند خود - چون تاک ازین پس یک به یک رگهای جانت میبرم
گر از ره بیغیرتی دیگر به آن کو میروی - از اره غیرت روان پای روانت میبرم
شرح غم من محتشم زین پیش میگفتی به او - گر باز میگوئی زبان زین ترجمانت میبرم