فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

شماره ۳۶

به دعوی آمده ترکی که صید خود کندم - دل از تو می‌کنم ای بت خدا مدد کندم
مرا تو کشته‌ای و بر سرم ستاده کسی - که یک فسون ز لبش زنده ابد کندم
عجب که با همه عاشق کشی حسد نبری - که آن مسیح نفس روح در جسد کندم
مرا زیاده ز حد کرده است با خود نیک - رسیده کار به آن هم که با تو بد کندم
قبول خاطر او گشته‌ام به ترک درت - چنان نکرده قبولم که باز رد کندم
فلک که سکه عشقش به نام من زده است - عجب که باز به عشق تو نامزد کندم
چو محتشم خط آزادی از تو می‌گیرم - که او ز خیل غلامان به این سند کندم

شماره ۳۷

نخست آنکس که شد در بند انکار تو من بودم - ولی آن کس که گشت اول گرفتار تو من بودم
زدند از من حریفان بیشتر لاف خریداری - ولی اول کسی کامد به بازار تو من بودم
به سیم و زر طلبکار تو گردیدند اگر جمعی - کسی کوشد به جان و سر خریدار تو من بودم
من اول از تو کردم احتراز اما اسیری هم - که کرد آخر سر خود در سر و کار تو من بودم
به بیماری کشید از حسرت کار دگر یاران - ولی آن کس که مرد از شوق دیدار تو من بودم
حریفان جان سپر کردند پیشت لیک جانبازی - که ضربت خورد از شمشیر خونخوار تو من بودم
چو نظم محتشم خوانی بگو کای بلبل محزون - کجا رفتی چه افتادت نه گلزار تو من بودم

شماره ۳۸

دو روزی شد که با هجران جانان صحبتی دارم - درین کار آزمودم خویش را خوش طاقتی دارم
به حال مرگ باشد هرکه دور افتد ز غمخواری - من از دلدار دور افتاده‌ام خوش حالتی دارم
از آن کو رخت بستم وز سگ او خواستم همت - کنون چون سگ پشیمان نیستم چون همتی دارم
شبم بی‌زلف او صد نیش عقرب نیست در بستر - چو چشم دیر خواب خویش مهد راحتی دارم
نبرد اسباب عیشم مو به مو باد پریشانی - جدا زانطره و کاکل عجب جمعیتی دارم
نمی‌سازم کمال عجز خود پیش سگش ظاهر - تعالی الله بر استغنا چه کامل قدرتی دارم
سخن در پرده گفتن محتشم تاکی زبان درکش - که پر بیهوده میگوئی و من بد کلفتی دارم