فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

شماره ۲۷

سخن درست بگویم اگرچه میترسم - که آتش از دهنم سر برآرد از اعراض
به غیر عهد نهان نیستی ازو دیدم - که بر محبت ما بی‌دریغ زد مقراض

شماره ۲۸

داردم در زیر تیغ امروز جلاد فراق - تا چه آید بر سرم فردا زبیداد فراق
بود بنیاد طلسم جسم من قائم به وصل - ریخت ذرات وجودم را ز هم باد فراق
من که بودم مرغ باغ وصل حالم چون بود - با دل پرآرزو در دام صیاد فراق
وصل خود موکب روان کرد ای رفیقان کو دگر - دادرس شاهی که پیش او برم داد فراق
داشتم در زیر بار عشق کاری ناتمام - چرخ گردون را تمام اما بامداد فراق
خانه تن شد خراب از سستی بنیاد وصل - وای گر جان یابد استحکام بنیاد فراق
محتشم دل بر هلاکت نه که صد ره خوش‌تر است - وحدت آباد فنا از وحشت آباد فراق

شماره ۲۹

وصل چون شد عام از هجران بود ناخوشترک - خاک هجران بر سر وصلی که باشد مشترک
کی نشیند در زمان وصل بر خاطر غبار - گر نه بیزد خاک شرکت بر سر عاشق فلک
وصل نامخصوص یار آدم کش است ای همدمان - خاصه یاری کش بود حسن پری خلق ملک
یار را با غیر دیدن مرگ اهل غیرت است - غیر بی‌غیرت درین معنی کسی را نیست شک
هرکجا گرمست از تیغ دو کس بازار وصل - می‌زنند آنجا حریفان نقد غیرت بر محک
عاشقی ریش است و وصل دلبران مرهم برآن - وصل چون شد مشترک می‌گردد آن مرهم نمک
بر سر هر نامه طغرائیست لازم محتشم - کی بود زیبنده گر باشد دو سر را تاج یک