فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

شماره ۲۴

ما به یارانیم مشغول و رقیب ما به یار - یا به یاران می‌توان مشغول بودن یا به یار
یاری یاران مرا از یار دور افکنده است - کافرم گر بعد ازین یاری کنم الا به یار
چند فرمایندم استغنا و گویندم مزن - حرف جز با غیر و روی غیرتی بنما به یار
یار تا باشد چرا باید زدن با غیر حرف - غیر تا باشد چرا باید زد استغنا به یار
ذره‌ای از یاری این یاران فرو نگذاشتند - یار را با ما گذارید این زمان ما را به یار
ما گدایان قدر این نعمت نمی‌دانسته‌ایم - پادشاهی بوده صحبت داشتن تنها به یار
گر به دست‌م فرصتی افتد بگویم محتشم - از نزاع انگیزی یاران حکایتها به یار

شماره ۲۵

هان ای دل هجران گزین در جلوه است آن مه دگر - تشریف استغنا مکن بر قد من کوته دگر
ای فتنه می‌انگیزی از رفتار او گرد بلا - خوش میکشی میل فسون در چشم این گمره دگر
چاه ز نخدانش ببین ای دیده و کاری مکن - کاندر ته آن چه فتدجان من بی ته دگر
دزدیده می‌بینی دلا رخسار طاقت سوز او - این آتش رخشان شرر می‌سوزدت باالله دگر
خوش مستعد محنتی ای دل ازین اندیشه کن - گر فتنه انگیزی کسی غم را کند آگه دگر
شد خیمه صبرم نگون از دیدهٔ او چون کنم - گر شاه غیرت از دلم بیرون زند خرگه دگر
پیش سگ او محتشم ظاهر مکن بیگانگی - با آن وفادار آشنا کارت فتد ناگه دگر

شماره ۲۶

بترس از آن که درآرد سر از دهان من آتش - به جانب تو کشد شعله از زبان من آتش
بترس از آن که ز آمیزشت به چرب زبانان - شود زبانه‌کش از مغز استخوان من آتش
بترس از آن که چه باران لطف بر همه باری - به برق آه زند در دل تو جان من آتش
بترس از آن که ز حرف حریف سوز نوشتن - به جانب تو زند در قلم بنان من آتش
بترس از آن که چه سک دامن تو گیرم و گیرد - بدامنت ز زبان شرر فشان من آتش
بترس از آن که چو من تیر آه افکنم از دل - به جای تیر جهد از دم کمان من آتش
بترس از آن که ز سوزنده شعرها گه و بیگه - به مجلست فکند محتشم لسان من آتش