شماره ۲۲
بهر تسخیر دلم پادشهی تازه رسید - فکر خود کن که سپه بر در دروازه رسید
عشق زد بر در دل نوبت سلطان دگر - کوچ کن کوچ که از صد طرف آوازه رسید
شهر دل زود بپرداز که از چار طرف - لشگری تازه برون از حد و اندازه رسید
مژده محمل مه کوکبهای میآرند - از درون رخش برون تاز که جمازه رسید
میوهٔ وصل تو آن به که گذارم به رقیب - از ریاض دگرم چون ثمر تازه رسید
ساقیا باده ز خمخانهٔ دیگر برسان - که درین بزم مرا کار به خمیازه رسید
محتشم طرح کتاب دیگر افکند مگر - کار اوراق جلالیه به شیرازه رسید
شماره ۲۳
باز جائی رفتهام کز روی یارم شرمسار - روی برگشتن ندارم شرمسارم شرمسار
در تب عشقم هوس فرمود نا پرهیزیی - کاین زمان تا حشر از آن پرهیزگارم شرمسار
با رخ و زلفش دلم شرط قراری کرده بود - هم از آن شرحم خجل هم زان قرارم شرمسار
قول و فعل و عهد و شرطم بود پیشش معتبر - پیش او اکنون به چندین اعتبارم شرمسار
کار من یکباره مشکل شد در این عشق و هوس - ای اجل بازا که من زین کار و بارم شرمسار
همچو نعلم پیش او چشم از زمین برداشتن - نیست ممکن بس کزان زیبا سوارم شرمسار
محتشم بر شاخ دیگر بلبل دل را نشاند - من چه نرگس از رخ آن گلعذارم شرمسار
شماره ۲۴
ما به یارانیم مشغول و رقیب ما به یار - یا به یاران میتوان مشغول بودن یا به یار
یاری یاران مرا از یار دور افکنده است - کافرم گر بعد ازین یاری کنم الا به یار
چند فرمایندم استغنا و گویندم مزن - حرف جز با غیر و روی غیرتی بنما به یار
یار تا باشد چرا باید زدن با غیر حرف - غیر تا باشد چرا باید زد استغنا به یار
ذرهای از یاری این یاران فرو نگذاشتند - یار را با ما گذارید این زمان ما را به یار
ما گدایان قدر این نعمت نمیدانستهایم - پادشاهی بوده صحبت داشتن تنها به یار
گر به دستم فرصتی افتد بگویم محتشم - از نزاع انگیزی یاران حکایتها به یار