شماره ۱۹
دل میشود هر روز خون تا او ز دل بیرون شود - امروز هم شد اندکی فردا ندانم چون شود
اشکی که میدارم نهان از غیرت اندر چشمتر - که برکشایم یک زمان روی زمین جیحون شود
گر من به گردون سر دهم دود تنور صبر را - از ریزش اشک ملک صد رخنه در گردون شود
خون در دلم رفت آنقدر از راز نازک پرده - کش پرده از هم میدرد گر قطرهای افزون شود
من خود نمیگویم به کس رازی که دارم پاس آن - اما اگر گوید کسی در بزم او صد خون شود
خواهم نوشتن نامهای اما نمیدانم چسان - خواهد درید آن گل ز هم گر واقف از مضمون شود
شرح جراحتهای غم هرگه نویسد محتشم - خون ریزد از مژگان قلم روی زمین گلگون شود
شماره ۲۰
شعلهٔ حسن تو بالاتر ازین میباید - برق این شعله هویدا تر ازین میباید
نیم به سمل شدهای فیض تمام از تو نیافت - خنجر ناز تو براتر ازین میباید
طاق ابروی کجت طاقت من طاق نساخت - غرهٔ حسن تو غراتر ازین میباید
شعلهٔ نیم نظرهای توام پاک بسوخت - آری اسباب مهیا تر ازین میباید
من ز تقصیر تو رسوای دو عالم نشدم - شهرهٔ عشق تو رسوا تر ازین میباید
نیست کوتاه ز دامان تو دست همه کس - پایه وصل تو بالاتر ازین میباید
با گدائی که حریص است به دریوزه وصل - سگ کوی تو به غوغاتر ازین میباید
محتشم خواهی اگر دغدغه ناکش سازی - غزلی وسوسه فرماتر ازین میباید
شماره ۲۱
روی ناشسته چو ماهش نگرید - چشم بیسرمهٔ سیاهش نگرید
بر سر سرو ملایم حرکات - جنبش پر کلاهش نگرید
نگهش با من و رویش با غیر - غلط انداز نگاهش نگرید
مهر من گشته یکی صد ز خطش - اثر مهر و گیاهش نگرید
شاه حسنش سپه آورده ز خط - عالم آشوب سپاهش نگرید
عذرخواهی کندم بعد از قتل - عذر بدتر ز گناهش نگرید
میرود غمزه زنان از کشته - پشتهها بر سر راهش نگرید
دود از چرخ برآورده دلم - اثر شعلهٔ آهش نگرید
محتشم کوه ستم راست ستون - تن کاهیده چو کاهش نگرید