فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

شماره ۱۵

ساربانا پرشتابان بار ازین منزل مبند - بس خرابم من یک امروز دگر محمل مبند
حالیا از چشم طوفان خیز من ره دجله است - یک دو روز دیگری این رخت ازین ساحل مبند
غافلی کز من به رویت مانده باقی یک نگاه - در محلی این چنین چشم از من غافل مبند
نیست حد آدمی کز تن برد جان در وداع - روح انسان پیکری تهمت بر آب و گل مبند
یار چون شد عمر در تعجیل بهتر ای طبیب - رو ببند حیله پای عمر مستعجل مبند
داروی منعم مکش در چشم گریان ای رفیق - راه بر سیلی چنین پر زور بی‌حاصل مبند
دل به خوبان بستن ای دل حاصل دیوانگی‌ست - محتشم گر عاقلی دیگر به ایشان دل مبند

شماره ۱۶

تبارک الله ازین پادشاه وش صنمی - که مردمش ز بت خود عزیزتر دانند
کنند جای دگر بندگی ولی او را - به صدق دل همه جا پادشاه خود خوانند

شماره ۱۷

حسن تو چند زینت هر انجمن بود - روی تو چند آینهٔ مرد و زن بود
تیر نظر به غیر میفکن که هست حیف - شیرافکن آهوی تو که روبه فکن بود
لطفی ندید غیر که مخصوص او نبود - لطفی به من نمای که مخصوص من بود
ای در بر رقیب چو جان مانده تا به کی - جان هزار دل شده در یک بدن بود
من سینه‌چاک و پیش تو بی درد در حساب - آن چاکهای سینه که در پیرهن بود
تا غیر خاص خویش نداند حدیث او - راضی شدم که با همه‌کس در سخن بود
اوقات اگر چنین گذرد محتشم مدام - مردن هزار بار به از زیستن بود