شماره ۱۲
بخت چون بر نقد دولت سکهٔ اقبال زد - هم شب شاهی در درویش فرخ فال زد
جسم خاکی شد سپند و بستر آتش آن زمان - کان گران تمکین در این مضطرب احوال زد
طایر گرم آشیان خواب از وحشت پرید - فتنهٔ تیری از کمین بر مرغ فار غبال زد
ساقی دولت به دستم ساغری پر فیض داد - مطرب عشرت به گوشم نغمهٔ پر خال زد
آن که میکشتش خمار هجر در کنج ملال - از شراب وصل ساغرهای مالامال زد
پیش از آن کاید به اقبال آن شه اقلیم حسن - جانم از تن خیمه بیرون بهر استقبال زد
محتشم زد بر سپاه غم شبیخون شاه وصل - بر به ملک دل ز عشرت خیمهٔ اجلال زد
شماره ۱۳
الهی تا ز حسن و عشق در عالم نشان باشد - به کام عشق بازان شاه حسنت کامران باشد
الهی خلعت حسنت که جیبش ظاهر است اکنون - ظهور دامنش تا دامن آخر زمان باشد
الهی تا ز باغ حسن خیزد نخل استغنا - تذر و عصمتت را برترین شاخ آشیان باشد
الهی تا هوس باشد کنار و بوس طالب را - شه حسن تو را تیغ تغافل در میان باشد
الهی عاشق از معشوق تا باشد تواضع جو - دو ابروی تو را تیر تکبر در کمان باشد
الهی تا طلب خواهنده باشد ابروی پرچین - چو ماری گنج یاقوت لبت را پاسبان باشد
الهی محتشم چشم خیانت گر کند سویت - به پیش ناوک خشم تو چشم او نشان باشد
شماره ۱۴
مهی برفت ازین شهر و شور شهر دگر شد - که از غروب و طلوعش دو شهر زیر و زبر شد
ازین دیار سفر کرد و کشت اهل وفا را - در آن دیار ستاد و بلای اهل نظر شد
ز سیل فرقتش این بوم جای سیل شد ارچه - ز برق طلعتش آن خطه هم محل خطر شد
ز بلدهٔ که عنان تافت غصه تاخت به آنجا - به کشوری که وطن ساخت عاقبت به سفر شد
درخت عشق درین شهر شد نهال خزان بین - نهال فتنه در آن ملک نخل تازه ثمر شد
در این دو مملکت از پرتو خروج و ظهورش - بلیهٔ تیغ دودم گشت و فتنهٔ تیر دوسر شد
چو بر رکاب نهاد آن سوار پای غریمت - ز شهر بند سکون محتشم دو اسبه بدر شد