شماره 5
چون پیش یار قید و رهائی برابر است - آن جا اگر روی و گر آئی برابر است
یک لحظه با تو بودن و با غیر دیدنت - با صد هزار سال جدائی برابر است
لطفی نمیکنی که طفیل رقیب نیست - لطفی چنین به قهر خدائی برابر است
هر بوالهوس که گفت فدای تو جان من - پیشت به عاشقان فدائی برابر است
شوخی که نرخ بوسه به جائی دهد قرار - در کیش ما به حاتم طائی برابر است
از غیر رو نهفتن و در پرده دم زدن - با صد هزار چهرهٔ گشائی برابر است
دل خوس مکن به خسرو بیعشق محتشم - کاین خسروی کنون به گدائی برابر است
شماره 6
دلم که بیتو لگدکوب محنت و الم است - خمیرمایهٔ چندین هزار درد و غم است
نمونهایست دل من ز گرگ یوسف گیر - که در نهایت حرمان به وصل متهم است
من آن نیم که نهم پا ز حد برون ورنه - میانهٔ من و سر حد وصل یک قدم است
علامت شه حسن است قد و کاکل او - که بر سر سپه فتنه بهترین علم است
نظیر لعل تو بسیار هست غایتش آن - که در خزانهٔ سلطان خطه عدم است
دمی کشی به عتابم دمی به لطف خطاست - چه قاتلی تو که تیغ ستیزهات دو دم است
تو شاه حسنی و بر درگهت به بانک بلند - کسی که لاف گدائی زدهست محتشم است
شماره 7
در عین وصل جز من راضی به مرگ خود کیست - صد رشک تا سبب نیست با خود درین صدد کیست
یاران مدد نمودند در صلح غیر با او - اکنون کسی که در جنگ ما را کند مدد کیست
حرفی که گر بگویم گردد سیه زبانم - جز خامه آن که با او گوید بشد و مد کیست
آن کس که کرده صد جا بدگوئی تو نیک است - ای بد ز نیک نشناس گر نیک اوست بد کیست
بر نقد عصمت خود بنگر خط خطا را - آنگه ببین به نامت این سکه آن که زد کیست
جز من که غیرتم کرد راضی به دوری تو - آن کس که دور خواهد جان خود از جسد کیست
این وصل بیبها را من میدهم به هجران - یاران کسی که دارد بر محتشم حسد کیست