شماره 3
من نه آن صیدم که بودم پاسدار اکنون مرا - ورنه شهبازی ز چنگت میکشد بیرون مرا
زود میبینی رگ جانم به چنگ دیگری - گر نوازش میکنی زین پس به این قانون مرا
آن که دی بر من کشید از غمزه صد شمشیر تیز - تا تو واقف میشود میافکند در خون مرا
آن که دوش از پیش چشم ساحرش بگریختم - تا تو مییابی خبر میبندد از افسون مرا
آن که در دل خیل وسواسش پیاپی میرسد - تا تو خود را میرسانی میکند مجنون مرا
آن که از یک حرف مستم کرد اگر گوید دو حرف - میتواند کرد مدهوش از لب میگون مرا
آن گران تمکین که من دیدم همانا قادر است - کز تو بار عاشقی بر دل نهد افزون مرا
گر به آن خورشیدرو یک ذره خود را میدهم - میبرد در عزت از رغم تو بر گردون مرا
چون گریزم محتشم گر آن بت زنجیر موی - پای دل بندد پس از تحقیق این مضمون مرا
شماره 4
عشقت زهم برآورد یاران مهربان را - از همچو مرگ به گسست پیوند جسم و جان را
تا طرح هم زبانی با این و آن فکندی - کردند تیز برهم صد همزبان را
از لطف عام کردی در بزم خاص باهم - در نیم لحظه دشمن صد ساله دوستان را
جمعی که باهم اول بودند راست چون تیر - در کینهٔ هم آخر کردند زه کمان را
باد ستیزه برخاست وز یکدیگر جدا کرد - مانند دود آتش اهل دو دودمان را
شهری ز آشنایان پر بود ای یگانه - بیگانه کرد عشقت از هم یگان یگان را
صد دست عهد باهم دست تو از کناره - شمشیر بر میان زد پیوند این و آن را
ما با کسی که بودیم پیوسته بر در مهر - باب النزاع کردیم آن طرفه آستان را
با محتشم رفیقی طرح رقابت افکند - کی ره به خاطر خود میدادم این گمان را
شماره 5
چون پیش یار قید و رهائی برابر است - آن جا اگر روی و گر آئی برابر است
یک لحظه با تو بودن و با غیر دیدنت - با صد هزار سال جدائی برابر است
لطفی نمیکنی که طفیل رقیب نیست - لطفی چنین به قهر خدائی برابر است
هر بوالهوس که گفت فدای تو جان من - پیشت به عاشقان فدائی برابر است
شوخی که نرخ بوسه به جائی دهد قرار - در کیش ما به حاتم طائی برابر است
از غیر رو نهفتن و در پرده دم زدن - با صد هزار چهرهٔ گشائی برابر است
دل خوس مکن به خسرو بیعشق محتشم - کاین خسروی کنون به گدائی برابر است