فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

شماره 1

من و دیدن رقیبان هوسناک تو را - رو که تا دم زده‌ام سوخته‌ام پاک تو را
من که از دست تو صد تیغ به دل خواهم زد - به که بیرون فکنم از دل صد چاک تو را
تا به غایت من گمراه نمیدانستنم - اینقدر کم حذر و خود سر و بی‌باک تو را
ترک چشمت که دم از شیر شکاری میزد - این چه سر بود که بربست به فتراک تو را
قلب ما صاف کن ای شعلهٔ اکسیر اثر - چه شود نقد بجز دود ز خاشاک تو را
هیچت ای چشم سیه روی ازو سیری نیست - در تو گور مگر سیر کند خاک تو را
محتشم آنچه تو دیدی و تو فهمیدی از او - کور بهتر پر ازین دیده ادراک تو را
کلامم می‌کشد ناگه به جائی - که آرد بر سر نطقم بلائی

شماره 2

ای فلک خوش کن به مرگ من دل یار مرا - دلگران از هستیم مپسند دلدار مرا
ای اجل چون گشته‌ام بار دل آن نازنین - جان ز من بستان و بردار از دلش بار مرا
ای زمانه این زمان کز من دلش دارد غبار - گرد صحرای عدم گردان تن زار مرا
ای طبیب دهر چون تلخ است از من مشربش - شربت از زهر اجل ده جان بیمار مرا
ای سپهر اکنون که جز در خواب کم می‌بینمش - منت از خواب عدم به چشم بیدار مرا
ای زمین چون او نمی‌خواهد که دیگر بیندم - از برون جا در درون ده جسم افکار مرا
محتشم دلدار اگر فرمان به قتل من دهد - بر سر میدان عبرت نصب کن دار مرا

شماره 3

من نه آن صیدم که بودم پاسدار اکنون مرا - ورنه شهبازی ز چنگت می‌کشد بیرون مرا
زود می‌بینی رگ جانم به چنگ دیگری - گر نوازش می‌کنی زین پس به این قانون مرا
آن که دی بر من کشید از غمزه صد شمشیر تیز - تا تو واقف می‌شود می‌افکند در خون مرا
آن که دوش از پیش چشم ساحرش بگریختم - تا تو می‌یابی خبر می‌بندد از افسون مرا
آن که در دل خیل وسواسش پیاپی می‌رسد - تا تو خود را می‌رسانی می‌کند مجنون مرا
آن که از یک حرف مستم کرد اگر گوید دو حرف - می‌تواند کرد مدهوش از لب میگون مرا
آن گران تمکین که من دیدم همانا قادر است - کز تو بار عاشقی بر دل نهد افزون مرا
گر به آن خورشیدرو یک ذره خود را می‌دهم - می‌برد در عزت از رغم تو بر گردون مرا
چون گریزم محتشم گر آن بت زنجیر موی - پای دل بندد پس از تحقیق این مضمون مرا