نقش میل و علاقه در ادراک
به کار بردن نیروها و ابزارهای ادراکی تا حد بسیاری در اختیار ما است؛ مثلاً هر وقت بخواهیم، چشم به منظرهای میدوزیم و به تماشای آن میپردازیم و هر وقت نخواهیم، چشم برمی داریم یا میبندیم. ممکن است چنین تصور شود که با بازبودن چشم و وجود نور، دیگر حالت ویژهای برای دیدن چیزی که روبه روی ما قرار گرفته است، وجود نخواهد داشت، در صورتی که تجربه خلاف این تصور را اثبات میکند؛ زیرا در بسیاری از اوقات با وجود انعکاس صورت مرئی در چشم، آن را نمیبینیم و با وجود ارتعاش پرده گوش به وسیله امواج صوت، صدا را نمیشنویم، و آن در حالی است که توجه ما معطوف به شیئ دیگری باشد. از این جا روشن میشود که ادراک، تنها یک پدیده فیزیکی یا عمل فیزیولوژیکی نیست، بلکه حقیقت آن، کار نفس است و با توجه وی، درک حاصل و با عدم توجه، منتفی میشود و فعل و انفعالات مادی، شرایط و مقدمات ادراک را تشکیل میدهند.
وجود و عدم توجه در بسیاری از اوقات، بستگی به میل و علاقه باطنیِ انسان دارد؛ یعنی در موردی که شخص میل به درک خاصی داشته باشد، توجه نفس به آن معطوف شده، با وجود شرایط لازم، ادراک حاصل میشود و برعکس، در موردی که میل نداشته باشد، به آن توجهی
﴿ صفحه 110﴾
نمی کند و آن را درک نمینماید؛ مثلاً صدای کودکی از گوشهای بلند میشود و تنها مادر طفل، آن را میشنود. حتی گاهی مادر از شنیدن صدای بچه اش از خواب میپرد، در صورتی که با صدای بلندترِ شخص دیگری، بیدار نمیشود، و این، دلیلی جز عامل روانی و علاقه مادری ندارد.
تأثیر میل و علاقه در ادراک، منحصر به ادراکات حسی نیست، بلکه در تخیلات و افکار و حتی در استنتاجات عقلی، به صورتهای مختلف وجود دارد؛ مثلاً حافظه افراد، برای چیزهای مورد علاقه ایشان قوی تر است و کارهای فکری، در مورد مسائلی که مورد علاقه متفکر است، بهتر پیش میرود و عجیب تر آن که بسیاری از اشخاص، از افکار خودشان همان نتیجهای را میگیرند که قبلا دلشان پسندیده و به ایشان الهام کرده است، اگر چه گمان کنند که این نتیجه، به طور طبیعی، از استدلال عقلی به دست آمده است در حالی که میل باطنیِ ایشان در انتخاب مقدمات یک دلیل و یا در کیفیت تنظیم آن مقدمات، موثر بوده و چه بسا موجب مغالطه شده است:
«بَلْ یُریدُ الاِنْسانُ لِیَفْجُرَ اَمامَهُ.»**قیامة/ 5.*** ولی انسان میخواهد بی بندوبار باشد.
توضیح آن که میل نداشتن انسان به گرفتن نتیجهای فکری که آن را منافی با خواستههای خود میبیند، گاهی موجب غفلت ورزیدن و فکر نکردن در آن موضوع و گاهی موجب غفلت از مقدمات میشود. و در صورتی که برخلاف میلش، در اثر عوامل خارجی، این مراحل را گذراند و به نتیجه نامطلوب رسید، در صدد تشکیک و ایجاد شبهه برمی آید و اگر دلیل و برهان به قدری روشن بود که جای شبههای در آن باقی نبود، نوبت
﴿ صفحه 111﴾
به خیانت حافظه میرسد و در اندک مدتی آن را به دست فراموشی میسپارد، و اگر عاملی آن را به خاطرش بیاورد، از پذیرش قلبی و ایمان به آن، خودداری میکند و لجوجانه آن را انکار مینماید؛ چنان که قبلا در مقام فرق بین علم و ایمان اشاره شد:
«اِنْ یَتَّبِعُونَ اِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَی الاَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدی.»**نجم/ 23.***
جز از پندار و آن چه دلشان میخواهد پیروی نمیکنند با این که از جانب خدا هدایت به ایشان رسیده است.
بنابراین، کسی میتواند به نتایج فکریِ خود مطمئن باشد که از غلبه امیال مخالف، مصون باشد وگرنه تا هنگامی که هواهای نفسانی، زمام انسان را به دست دارند و علاقه به مادیات و شهوات و جاه و مقام و دیگر خواستههای مهار نشده، توجه نفس را به خود معطوف داشته است، امیدی به استنتاج صحیح از فعالیتهای ذهنی و فکری در زمینههای مربوط، نمیتوان داشت.
در مورد علوم حضوری و آگاهی از آنها نیز امیال و تعلقات قلبی نقش مهمی را ایفا میکند؛ مثلاً حالات و انفعالات نفسانی که برای نفس حاضر است، گاهی در اثر عطف توجه به شیئ دیگر، به صورت ناآگاهانه درمی آید و مورد غفلت قرار میگیرد و به اصطلاح فلسفی، در آن حال، علم به علم ندارد. هم چنین مرتبهای از علم حضوری، که نفس به خدای متعال دارد، در اثر تعلق به مادیات، مورد غفلت قرار میگیرد و به آن، آگاهی حاصل نمیکند، مگر در حالی که اختیاراً یا اضطراراً توجه به اسباب و وسایل مادی قطع شود.
بنابراین، بهره برداریِ صحیح از نیروهای ادراکی در صورتی میسر خواهد
﴿ صفحه 112﴾
بود که دل از آلودگیهای مادی و هواهای نفسانی، پاک و ذهن از پیشداوریها تخلیه شود و به زیور تقوا آراسته گردد. ترقی در مدارج تقوا است که انسان را مستعد دریافت انوار معنوی و الهامات ملکی و ربانی میسازد:
«اِنَّ فی ذلِکَ لَذِکْری لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ اَوْاَلْقی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهیدٌ.»**ق/ 37. ***
همانا در این(کتاب) یادآوریی است برای کسی که دل داشته باشد یا گوش بدهد در حالی که او گواه است.
«ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدًی لِلْمُتَّقینَ.»**بقره/ 2. ***
در این کتاب جای شکی نیست، هدایتی است برای پرهیزکاران.
«قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَکّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها.»**شمس/ 9. ***
رستگار شد کسی که نفس را تزکیه کرد و نومید گردید کسی که آلوده اش ساخت.
«اِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً.»**انفال/ 29. ***
اگر تقوای الهی پیشه کنید، برای شما فرقانی قرار خواهد داد (که حق و باطل را تمیز دهید).
«یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ.»**حدید/ 28.***
ای کسانی که ایمان آوردید اگر تقوا داشته باشید و به پیامبرش ایمان آورید، شما را از رحمتش دوچندان میدهد و برای شما نوری قرار میدهد که با آن در میان مردم مشی کنید.
در مقابل، پیروی از هوای نفس و تعلق به دنیا، موجب فریفتگی و
﴿ صفحه 113﴾
گمراهی و محرومیت از درک صحیح، بلکه موجب تسلط شیطان و مزید جهالت و ضلالت و ترکیب جهل و کوردلی میشود:
«اَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ وَ اَضَلَّهُ اللّهُ عَلی عِلْم وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدیهِ مِنْ بَعْدِ اللّهِ.»**جاثیه/ 23. ***
آیا دیدی کسی را که هوای نفس را معبود خویش ساخته و (با وجود) علم، خدا او را گمراه کرده و بر گوش و دلش مهر زده و بر چشمانش پرده افکنده؟ پس چه کسی تواند غیر از خدا او را هدایت کند؟
«کُتِبَ عَلَیْهِ اَنَّهُ مَنْ تَوَلاّهُ فَاِنَّهُ یُضِلُّهُ وَیَهْدیهِ اِلی عَذابِ السَّعیرِ.»** حج/ 4. ***
بر او (شیطان) نوشته شده که هر کس ولایتش را بپذیرد، او را گمراه کرده به سوی عذاب افروخته رهبری نماید.
«وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ وَ اِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبیلِ وَ یَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ.»**زخرف/ 36.***
و کسی که از یاد خدا غفلت ورزد، شیطانی بر او گماریم که قرین او باشد و ایشان (شیطان ها) از راه بازشان دارند در حالی که پندارند راه یافتگانند.
﴿ صفحه 115﴾
اراده و انتخاب
با توجه به نیروهای مختلف ادراکی وتحریکی و چگونگیِ تأثیر و تأثر آنها روشن میشود که چگونه مبادیِ اراده در نفس پدید میآید و فعل ارادی انجام میگیرد؛ یعنی انسان ابتدا نوعی کمبود را در خود مییابد و از آن، احساس رنج و ناراحتی میکند، یا لذت شناخته شدهای را در خود نمییابد و به جستجوی آن میپردازد و احساس رنج یا انتظار لذت، او را وادار به کوشش و تلاش میکند تا با انجام کاری مناسب، رنج خود را برطرف و لذت منظور را تأمین کند و نیاز بدنی یا روحی خود را مرتفع سازد.
پس کارهای انسان فطرتاً در جهت رفع نقص و تحصیل کمال است و انگیزه انجام آن ها، رفع رنج یا به دست آوردن لذت مورد آرزو است، خواه کاری که انجام میدهد یک فعالیت روانی یا ذهنیِ محض باشد، مانند توجه قلب و تفکر، و خواه متوقف بر تحریک عضلات و اندامهای بدن باشد، با تصرف در مواد خارجی یا بدون آن. حتی در موردی که کار را به نفع دیگران انجام میدهد، انگیزه اصلی، رفع رنج یا دست یافتن به لذت خویش است. گو این که این رنج، در اثر ناراحتی دیگران حاصل شده است یا لذت، در اثر خوشیِ دیگران دست میدهد. البته انسان در همه کارها به منظور خود نایل نمیشود و موفقیت او علاوه بر فراهم بودن
﴿ صفحه 116﴾
شرایط خارجی، به سلامت قوای ادراکی و صحت تشخیص آنها بستگی دارد و هم چنین شناخت صحیح کیفیت رفع کمبود و چگونگیِ کاربرد نیروها و تصرف در مواد خارجی.
توجه انسان به نیاز خویش گاهی به طور طبیعی و در اثر فعل و انفعالات داخل بدن حاصل میشود؛ مانند احساس نیاز به آب و غذا. و گاهی در اثر تماس با خارج؛ مانند مشاهده وضع خطرناکی که موجب فرار یا آمادگی برای دفاع میشود یا دیدن منظره رقت انگیزی که انسان با عاطفه را متأثر میسازد تا از محرومیت دیگران رنج ببرد و میل کمک به ایشان در او بیدار شود.
در مورد اول نیز گاهی عوامل خارجی به طور تداعی، موجب بیدار شدن میل خفته میگردند؛ چنان که توضیح آن گذشت. هم چنین عوامل بیرونی میتوانند نقش بیدارکننده را در مورد امیال فطری و کششهای روانی محض، بازی کنند؛ چنان که دعوت انبیا فطرت خداپرستی را بیدار میکند و دیدن و شنیدن آثار ایشان نیز همین اثر را دارد.
اگر در یک لحظه، تنها یک غریزه بیدار باشد و میل واحدی در نفس وجود داشته باشد، انسان بی درنگ در صدد ارضای آن برمی آید و در صورت وجود شرایط و نبودن موانع خارجی، کار مناسب آن را انجام میدهد؛ ولی در صورتی که امیال متعددی موجود باشد و ارضای همه آنها در آن واحد میسر نباشد، طبعاً بین آنها تزاحم واقع میشود و جاذبه هر کدام نیرومندتر باشد، توجه نفس را به خود جلب میکند و به ارضای آن مبادرت میورزد؛ چنان که بعضی از بچهها بازی را بر خوراک، ترجیح میدهند یا مادر گرسنه، غذای خود را به طفلش میدهد یا جوان محصل مطالعه را و مرد پارسا عبادت را بر خواب ترجیح میدهد یا سرباز
﴿ صفحه 117﴾
مجاهد، فداکاری در راه خدا را بر آسایش خود و خانواده اش اختیار میکند. در چنین مواردی است که ارزش انسان ظاهر و استعدادهای نهفته شکوفا میشود و سعادت یا شقاوت به فعلیت میرسد. اساساً حکمت آفرینش انسان در سرای تزاحمات و تضادها همین است؛ چنان که مکرراً اشاره شده است.
در این جا این مسأله مطرح میشود که آیا انسان در صحنه تزاحم امیال باید تماشاچی باشد و هر وقت به اقتضای عوامل طبیعی و اجتماعی، یک میل غالب شد، به دنبال آن راه بیفتد یا باید خود با فعالیت فکری و ارادی اش نقش تعیین کننده و ترجیح دهنده را به عهده بگیرد و حتی گاهی از ارضای خواستهای نیرومند طبیعی اش خودداری کند؟ در صورت اول، تسلیم غرایز کور و کر شده و هم چون کاهی خود را به دست طوفان یا سیل سپرده و در واقع، از انسانیت استعفا داده است و به عبارت دیگر، نیروهای ویژه انسان را مهمل گذاشته است. این حالت، در زبان قرآن، «غفلت» نامیده میشود، غفلتی که آدمی را از چهارپایان هم کم ارزش تر و گمراه تر میسازد:
«اُوْلئِکَ کَالاَْنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ اُوْلئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ.»**اعراف/ 179.***
ایشان مانند چارپایان، بلکه گمراه تر از آن هایند، ایشانند غافلان.
در صورت دوم، مسأله دیگری پیش میآید و آن این که انسان بر اساس چه معیاری باید بعضی از خواستهای خود را بر بعض دیگر ترجیح دهد؟ و چون سؤال شامل خود دین هم میشود، از این رو، باید صرف نظر از راههای تبعدی، به آن پاسخ داد. به این پرسش، به سه صورت میتوان پاسخ داد:
﴿ صفحه 118﴾
نخست آن که: بر اساس میل فطری به ترجیح لذیذتر، کارها را به نسبت لذتی که میبخشند، بسنجیم و هنگام تزاحم بین چند کار، لذت بخش ترین آنها را انتخاب کنیم. البته در این ارزیابی نمیتوان لذت فعلی را ملاک قرار داد؛ زیرا ممکن است کاری که لذت آنی دارد، در آینده رنجهای فراوانی به بار آورد. به علاوه ممکن است ما هنوز لذت بعضی از کارها را نچشیده باشیم تا بتوانیم آن را با کارهای دیگر مقایسه کنیم. پس راه صحیح برای تشخیص لذیذتر، این است که حقیقت لذت وملاک آن را بشناسیم و از روی محاسبه عقلی دریابیم که چه لذتی ارزنده و پاینده تر است. وما قبلا این محاسبه را انجام دادیم و به این نتیجه رسیدیم که لذت قرب به خدا از همه چیز بیش تر و پایدارتر است: «وَاللّهُ خَیرٌ وَ اَبْقی.»
دوم آن که: غرایز را بر اساس غایاتشان مقایسه کنیم و در مقام ترجیح، آن را که غایتش افضل است، مقدم بداریم. قبلا گفته شد که غرایز، دارای دو شاخه اصلی هستند: یکی شاخه حفظ موجودیت فرد و نوع، و دیگری شاخه تحصیل کمال. غایت شاخه اول، بقای انسان، در این جهان است تا دوران تکامل خود را بپیماید؛ مثلاً غایت خوردن و آشامیدن، تأمین نیازمندیهای بدن برای بقای زندگیِ دنیوی است و غایت غریزه دفاع، مصونیت از خطر برای ادامه زندگی و غایت غریزه جنسی و عواطف خانوادگی و اجتماعی، بقای نوع انسان است؛ ولی غایت شاخه دوم، نامتناهی و جاودانی است و روشن است که این غایت، برتر و پایدارتر است: «وَالاخِرَةُ خَیْرٌ وَ اَبْقی.»
سوم آن که: غرایز شاخه اول، طبعاً جنبه مقدمه دارند؛ زیرا نقش آن ها، فراهم کردن زمینه و امکانات تکامل است و شاخه دوم، نسبت به آنها اصالت دارد و روشن است که ارزش مقدمه، تابع ارزش ذی المقدمه
﴿ صفحه 119﴾
است و هیچ گاه نمیتواند با آن معارضه کند. به عبارت دیگر، غرایز شاخه اول هیچ کدام نسبت به یکدیگر و نسبت به غرایز شاخه دوم، جنبه حاکمیت ندارند، بلکه هرکدام، مقتضیِ حرکت خاصی هستند؛ ولی غریزه کمال جویی، ناظر و حاکم بر دیگر غرایز است؛ زیرا مقتضای آن، بسیج کردن همه نیروها در راه تکامل است. پس عملا هم باید آن را حاکم شمرد و خواست آن را معیار تحدید و توجیه دیگر خواستها قرار داد. و از بحثهای سابق به ثبوت رسید که کمال نهاییِ انسان، که باید همه نیروها در راه رسیدن به آن بسیج شود، قرب خدای متعال است: «وَ اِنَّ اِلی رَبِّکَ الْمُنْتَهی.»
﴿ صفحه 121﴾
نتیجه نهایی
دانستیم که انسان نباید در برابر عوامل طبیعی و اجتماعی و تضاد و کشمکش آنها ناظر بی طرف باشد، بلکه باید با به کارگرفتن نیروهای ویژه انسانی، نقش تعیین کننده و مؤثری را ایفا کند و با فعالیت ارادی و آگاهانه خود، همه نیروها را در مسیر صحیحی به کار بیندازد و آنها را به سوی هدف اصلی و کمال نهایی بسیج کند.
تردیدی نیست که یکی از نیروهای انسانی که میتواند در راهنماییِ بشر، برای انجام این تلاش جهت بخش کمک کند، نیروی عقل است و تقویت آن، اثر مهمی در سیر تکاملیِ انسان دارد. حتی سقراط، اصل فضیلت را عقل و علم و حکمت (طبق تعبیرات مختلفی که از او نقل شده است) میدانست؛ ولی ارسطو بر او خرده گرفت که بسا انسان با داشتن علم و حکمت آن را به کار نمیبندد و واجد فضایل اخلاقی نمیشود. از این رو نمیتوان آن را ریشه همه فضایل دانست. ما با پذیرش این نقد، اضافه میکنیم که اساساً کار نیروهای ادراکی، تحریک و انگیزش نیست. حتی هدایتهای آسمانی و انوار فوق عقلانی نیز خود به خود، اراده آفرین نیستند و رسیدن انسان را به کمال مطلوب تضمین نمیکنند:
«... اَلَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها... وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ اَخْلَدَ اِلَی الاَرْضِ
﴿ صفحه 122﴾
وَاتَّبَعَ هَواهُ...»**اعراف/ 175 ـ 176.***
... آن که آیات خودمان را به او دادیم و او از آنها بیرون رفت... و اگر میخواستیم بالا میبردیم او را به آن ها، ولی او در زمین دوام جست (و به آن رغبت داشت) و از هوای نفس پیروی کرد...
و شرط کافی برای سعادت، غالب شدن خواست رفعت جوی خداپرستی و مغلوب کردن هواهای سقوط آور نفسانی و شیطانی است؛ اما در همین حال، تأکید میکنیم که نیروی اندیشه انسان، نقش بسیار مهمی را در توجیه اراده به عهده دارد و همین نیرو است که ما را در فراهم کردن مقدمات انتخاب و کیفیت تنظیم و توجیه آنها مدد میکند و همین بحثها نمونهای از آثار آن است. بنابراین، ما باید همواره در پرتو راهنماییِ عقل، راه خود را مشخص سازیم و خود را برای دریافت انوار الهی آماده کنیم.
نیروی عقل برای تشخیص هدف و شناخت مسیر اصلی، اهمیت به سزایی دارد؛ ولی برای شناخت جزئیات راه و طرحهای دقیق، کافی نیست و ناچار باید دست به سوی وحی دراز و از برنامههای همه جانبه دین استفاده کرد. پس تقویت بینش دینی و توسعه آگاهی از مآخذ و مصادر علوم دینی نیز ضرورت دارد؛ چنان که تقویت درک فطری به وسیله توجهات قلبی و تمرین برای متمرکز ساختن آن ها، در اَشکال مختلف عبادات، عامل بسیار مهم، بلکه اصیل ترین عامل برای تکامل حقیقی به شمار میرود. و شناخت این حقایق، همگی به برکت عقل و اندیشههای عقلانی حاصل میشود.
ولی آن چه در بخش اخیر از این بحث، برای ما اهمیت فوق العاده
﴿ صفحه 123﴾
دارد، این است که بدانیم چگونه میتوانیم مقدماتی برای انگیزش خواست عالیِ انسانی و میل به وصول به مقام قرب الهی، فراهم کنیم و چگونه میتوانیم این خواست را تقویت و بر خواستهای دیگر غالب کنیم.
قبلا گفته شد که بیدار شدن و برانگیخته شدن یک میل، گاهی در اثر فعل و انفعالات درونیِ بدن است و گاهی در اثر تماس با مواد خارجی، و گاهی در اثر فعالیت روانی که به نوبه خود، به وسیله انگیزندههای خارجی، تحریک میشود. معمولاً غرایز شاخه حفظ موجودیت، به طور طبیعی و به وسیله دو عامل اول بیدار میگردند. و حکمت این که انگیزش آنها منوط به فعالیت آگاهانه خود انسان، قرار داده نشده است. از این رو، حیات فردی و اجتماعی انسان در این جهان، مستقیماً بستگی به فعالیت این غرایز دارد و اگر کار آنها منوط به اراده و انتخاب خود انسان بود، در اثر غفلت یا افکار نادرست، تعطیل میشد و زمینهای برای سیر تکامل باقی نمیماند؛ ولی بعد از فراهم شدن زمینه تکامل، نوبت به فعالیت ارادیِ انسان در جهت کمال میرسد و چون تکامل حقیقیِ انسان، ارادی است، هر قدر دامنه انتخاب آزاد، وسیع تر باشد، امکان بیش تری برای تکامل ارادی فراهم خواهد بود. از این رو، فعالیت شاخه دوم غرایز و حتی بیدارکردن و تعیین مسیر ارضای آنها تا حدود زیادی به عهده خود انسان گذاشته شده است تا از فراهم ساختن مقدمات نیز نتیجه تکاملی بگیرد.
هنگامی که خواستهای در انسان فعلیت یافت و با ارضای آن، لذتی حاصل و یا المی مرتفع گردید، نفس، توجه بیش تری به آن پیدا میکند و در مرتبه دوم، آن خواست به صورت شدیدتری ظاهر میشود و
﴿ صفحه 124﴾
سرانجام، در اثر تکرار، نفس به آن انس میگیرد. هم چنین به موضوع خارجی که مورد تعلق فعل و به نحوه وسیله ارضای خواست است، علاقه مند میشود. در این حالت است که میگوییم: فلان کار یا فلان چیز یا فلان شخص را دوست داریم و لازمه دوست داشتن، توجه مستمر نفس به محبوب و انجام کارهای متناسب با آن است.
پس اگر بخواهیم به سیر خود، جهت خاصی ببخشیم و نیروهای خود را در راه رسیدن به هدف معینی بسیج کنیم، باید بکوشیم که توجه نفس به هدف و جهت آن، استمرار یابد و با آن مأنوس شود و محبت و علاقه شدیدی به آن پیدا کند. استمرار توجه نفس و تمرکز در یک خط، مشروط است به این که از توجه به جهت خلاف باز داشته شود و هیچ خواست دیگری را استقلالا مورد نظر قرار ندهد، بلکه همه غرایز را به عنوان خادمی برای خواست عالی و کمال جویِ خود، قرار دهد و ارضای آنها را طفیل ارضای این خواست بشمارد. موفقیت در این کار، در گرو برنامه عملی است که مشتمل بر کوششهای مثبت و منفیِ خاصی در جهت تقویت خواست کمال جویی و خداپرستی باشد. مهم ترین مواد مثبت این برنامه، به این شرح است:
1. عبادت، به ویژه نمازهای واجب را به موقع و با حضور قلب و اخلاص کامل انجام دهیم:
«قَدْ اَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ هُمْ فی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ.»**مؤمنون/ 1 ـ 2.***
تحقیقاً رستگار شدند مؤمنان که در نمازشان خشوع دارند.
و در صورت امکان، مقداری از وقت خود را به توجه قلبی، اختصاص دهیم و برای آن، وقت و جای مناسبی را در نظر بگیریم:
﴿ صفحه 125﴾
«وَاذْکُرْ رَبَّکَ فی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً»**اعراف/ 205. ***
پروردگارت را به زاری و ترس در (دل) خود یاد کن.
ادامه این کار، موجب انس دل به خدا و چشیدن لذت مناجات با او و بی اعتناشدن به لذتهای مادی میشود. هم چنین انفاق و ایثار را که بهترین وسیله برای دل کندن از لذایذ مادی و تطهیر نفس، از آلودگی به دنیا است فراموش نکنیم:
«وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَاُوْلئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.»**حشر/ 9؛ تغابن/ 16. ***
کسانی که از بخل نگه داشته شوند، ایشانند رستگاران.
«لَنْ تَنالُوا البِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ.»**آل عمران/ 92. ***
هرگز به نیکی نخواهید رسید تا از آن چه دوست دارید، انفاق کنید.
«خُذْ مِنْ اَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها.»**توبه/ 103. ***
از اموالشان صدقهای بگیر که به وسیله آن ایشان را تطهیر و تزکیه کنی.
نماز و انفاق، اثر یکدیگر را کامل میکنند و شاید به همین مناسبت باشد که در قرآن شریف غالباً با هم ذکر شده اند:
«وَ اَوْصانی بِالصَّلاةِ وَالزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیّاً.»**مریم/ 31.***
و (خدا) مرا سفارش به نماز و زکات کرد مادام که زنده ام.
2. همه روزه مقداری از وقت خود را به فکرکردن، اختصاص دهیم، فکرکردن درباره صفات و آیات الهی، و هدف آفرینش، و نعمتها و احسانهای بی پایان او، و هم چنین درباره تشخیص راه صحیح، و طولانی بودن
﴿ صفحه 126﴾
مسیر، و کم بودن وقت و نیرو، و کثرت موانع، و بی ارزشیِ اهداف دنیوی، و محدود و مشوب بودن لذتهای آن، و مسبوق و ملحوق بودن آنها به آلام و رنجها و مصیبتها و درباره دیگر چیزهایی که انسان را در پیمودن راه بندگی تشویق میکند و از خودپرستی و دنیاپرستی باز میدارد:
«اِنَّ فی ذلِکَ لایات لِقَوْم یَتَفَکَّرُونَ.»**رعد/ 3. ***
در آن نشانههایی است برای مردمی که میاندیشند.
3. یک برنامه روزانه بگذاریم برای قرائت قرآن شریف با توجه و تدبیر و هم چنین مطالعه روایات و مواعظ و کلمات حکمت آمیز و احکام فقهی و دستورات اخلاقی تا همواره هدف و راه صحیح آن در خاطرمان بماند و آگاهنده و مذکری برای خواست کمال جویی ما باشد.
«وَ لَقَدْ یَسَّرْنا الْقُرْانَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِر؟»**قمر/ 17، 22، 32 و 40. ***
تحقیقاً قرآن را برای ذکر (پند و آگاهی میسر ساختیم). پس آیا پندگیرندهای هست؟
و مهم ترین مواد منفیِ این برنامه به قرار ذیل است:
1. در التذاذات مادی، زیاده روی نکنیم که موجب انس نفس به لذتهای حیوانی بشود، بلکه سعی کنیم انگیزه ما در استفاده از نعمتهای دنیوی، تهیه مقدمات سیر، یعنی سلامت و قوّت و نشاط بدن برای عبادت و شکرگزاری باشد. روزه گرفتن و پرنخوردن و کم گفتن و کم خفتن با رعایت اعتدال و حفظ سلامت، جزء این ماده میباشد.
«وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ.»**مؤمنون/ 3.*** کسانی که از یاوه روگردانند.
﴿ صفحه 127﴾
«وَ اَنْ تَصُومُوا خَیْرٌ لَکُمْ.»**بقره/ 184. *** و این که روزه بگیرید برای شما خیر است.
2. قوای حسی و خیالی را که میتوانند به طور تداعی، منشأ انگیزش امیال حیوانی شوند، کنترل کنیم، به ویژه چشم و گوش را از دیدن مناظر شهوت انگیز و شنیدن سخنان و اصوات باطل و سرگرم کننده حفظ کنیم و به طور کلی، از آن چه توجه ما را به چیزهای غیر مَرْضیِ خدا جلب میکند، خودداری نماییم:
«اِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالفُؤادَ کُلُّ اُوْلئِکَ کانَ عَنْهُ مَسئُوْلا.»**اسراء/ 36. ***
همانا گوش و چشم و دل، درباره همگیِ آنها سؤال خواهد شد.
3. اندیشه خود را از لغزشگاههای فکری دور بداریم، مخصوصاً از مطالعه و بحث درباره شبهاتی که قدرت پاسخ گویی به آنها را نداریم، خودداری کنیم و اگر احیاناً این گونه شبهات به ذهنمان راه یافت یا به گوشمان خورد، فوراً در صدد پیداکردن پاسخ قانع کننده آنها برآییم:
«وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ اَنْ اِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فی حَدیث غَیْرِهِ اِنَّکُمْ اِذاً مِثْلُهُمْ اِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقِینَ وَالْکافِرِینَ فی جَهَنَّمَ جَمِیعاً.»**نساء/ 140.***
تحقیقاً در کتاب نازل کرده است که هرگاه شنیدید آیات الهی مورد انکار و استهزا قرار میگیرد، با ایشان ننشینید تا در سخن دیگر وارد شوند (اگر نشستید) شما هم مثل ایشان خواهید بود. همانا خدا کافران و منافقان را همگی در دوزخ جمع خواهد کرد.
«مَنْ اَصْغی اِلی ناطِق فَقَدْ عَبَدَهُ فَاِنْ کانَ النّاطِقُ یُؤَدّی عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللّهَ وَ اِنْ
﴿ صفحه 128﴾
کانَ النّاطِقَ یُؤَدّی عَنِ الشَّیْطانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّیْطانَ.»**وسائل الشیعه، ابواب صفات قاضی، باب 10، ح 9 و 13.***
کسی که به گویندهای گوش فرا دهد، او را پرستش کرده است. پس اگر گوینده از طرف خدا باشد، خدا را پرستش کرده و اگر از طرف شیطان باشد، شیطان را پرستش کرده است.
نکتهای را که نباید در تنظیم و اجرای برنامه، از نظر دور داشت، رعایت اصل تدریج و اعتدال است؛ یعنی هیچ گاه نباید فشار طاقت فرسایی را بر خود تحمیل کنیم؛ زیرا علاوه بر این که موجب عصیان و سرکشیِ نفس میشود؛ ممکن است زیانهای بدنی یا روانیِ جبران ناپذیری را به بار آورد. بنابراین، خوب است در طرح برنامه، با شخص آگاه و قابل اعتمادی مشورت کنیم. نیز از طرف دیگر، نباید در اجرای برنامههای حساب شده، سستی رواداریم و برای ترک آنها بهانه جویی کنیم؛ زیرا تأثیر قابل توجه این برنامهها در ادامه آنها است. و در هر حال، باید اعتمادمان به خدا باشد و توفیق خود را از او بخواهیم.
وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمینَ.