فهرست کتاب


خودشناسی برای خودسازی

آیت الله محمدتقی مصباح یزدی‏‏

دستگاه اراده

در انسان میل‌ها و کشش‌ها و جاذبه‌هایی وجود دارد که منشأ پیدایش اراده و حرکت ارادی می‌شود. روان شناسان انواع بسیاری از میل‌های طبیعی و فطری را بررسی کرده و آن‌ها را به دسته‌های متعددی تقسیم کرده‌اند و در تعداد و کیفیت دسته بندیِ آن‌ها اختلاف نظرهایی دارند. ما در این جا به ذکر انگیزه‌ها و میل‌هایی که وجداناً در خود می‌یابیم (بدون تقید به اصطلاح و پیروی از مکتب خاصی) می‌پردازیم.
بعضی از انگیزه‌ها ارتباط روشنی با فعل و انفعالات شیمیایی وفیزیولوژیکیِ بدن دارند؛ مانند میل خوردن و آشامیدن که از آغاز ولادت تا هنگام مرگ در انسان وجود دارد و در حال نیاز بدن به مواد غذایی و آب، برانگیخته می‌شود و هم چنین مانند میل جنسی که در اثر ترشح هورمون‌های خاصی در سنین بلوغ ظاهر می‌گردد.
دسته بندیِ دیگری از انگیزه ها، حالات بدنیِ خاصی را به دنبال دارند و افراد سطحی چنین می‌پندارند که آن انگیزه‌های روانی، همان حالات بدنی است؛ مانند میل به دفاع و انتقام که به صورت خشم ظاهر می‌شود و در اثر آن، رنگ صورت برافروخته و رگ‌های گردن پر می‌شود. و نظیر آن، میل به فرار از خطر است که نوعی دفاع به شمار می‌رود.
دسته دیگری از انگیزه‌ها را «عواطف» تشکیل می‌دهد که مهم تر از همه، عواطف خانوادگی و اجتماعی است.
یکی دیگر از غرایز انسان، کنجکاوی و حقیقت جویی است که آدمی را وادار به کشف مجهولات و کسب اطلاع از واقعیات می‌کند.
دیگری غریزه قدرت طلبی و یافتن تسلط و چیرگی و توسعه دایره فعالیت است.
﴿ صفحه 104﴾
نوع دیگری از غرایز، مربوط به کسب عناوین اعتباری، از قبیل جاه و مقام و استقلال شخصیت است.
نوع دیگری از امیال، فطری مربوط به جمال‌ها و کمال‌های ظاهری و معنوی است که انسان را برای تحصیل انواع کمالات و زیبایی‌های قابل اکتساب و ارتباط و پیوستگی با اشیای کامل و جمیل و سرانجام، خضوع در برابر کمال اصیل برمی انگیزد.
ریشه همه غرایز انسان را می‌توان حب ذات دانست که ابتدا دو شاخه اصلیِ «حفظ موجودیت» و «تحصیل کمالات ممکن» از آن خارج می‌شود و حفظ موجودیت، به لحاظ تعلق به فرد یا نوع و به لحاظ رفع نیازمندی‌ها و دفع خطرها به اشتهای خوردنی و آشامیدنی و شهوت جنسی و حس دفاع و فرار و انتقام و عواطف خانوادگی و اجتماعی منشعب می‌گردد.
هم چنین شاخه تحصیل کمالات، مشتمل بر غریزه‌های کنجکاوی و قدرت طلبی و جاه طلبی و عشق به کمال و جمال است.
اما نباید پنداشت نموداری که طرح کردیم به معنای حصر همه غرایز و امیال انسانی است. هم چنین نباید تصور کرد که دسته بندیِ آن‌ها به معنای انفکاک کلی آن‌ها در مقام تأثیر است؛ زیرا ممکن است در کار واحدی چند غریزه، دست اندرکار باشند.
نکته دیگری که باید به آن توجه داشت، این است که جداکردن امیال و کشش‌ها از علوم و ادراکات، به معنای انکار شعوری بودن آن‌ها نیست؛ زیرا بدیهی است که این جاذبه‌ها و حالات روانی، مانند جاذبه مغناطیس نیست که بدون درک و شعور تحقق یابد، بلکه منظور این است که بین دستگاه ادراک محض و دستگاه اراده، از جهت وجود کشش و انگیزش در دستگاه دوم و نبودن آن در دستگاه اول فرق گذاشته شود و رابطه بین
﴿ صفحه 105﴾
آن‌ها بررسی گردد تا آگاهیِ بیش تری به پدیده‌های روانی، برای تدبیر و کنترل آن‌ها حاصل آید.

پیوند دستگاه ادراک با دستگاه اراده

انگیزش هر میل، مسبوق به احساس خاصی است که با آن، سنخیت و هماهنگی دارد؛ چنان که اشتهای غذا مسبوق به احساس گرسنگی است. این پیوند به قدری قوی است که معمولاً حالت واحدی به نظر می‌رسد.
ارضا و اشباع امیال و خواسته‌های غریزی نیز متوقف بر ادراکات متناسبی است و کمک دستگاه ادراکی، به دستگاه تحریکی در این مرحله، به قدری روشن است که نیازی به توضیح ندارد و در راه ارضای یک میل ممکن است نیروهای ادراکیِ متعددی در سطح وسیعی همکاری کنند؛ چنان که دقت در تهیه غذایی که با وسایل متعارف امروز طبخ می‌شود، نشان می‌دهد که چه فعالیت‌های ادراکیِ دامنه داری، از حسی و خیالی و فکری، در آن سهیم بوده اند.
ولی ارتباط این دو دستگاه، منحصر به همین دو بخش نیست، بلکه نوع دیگری از ارتباط میان آن‌ها وجود دارد که برای بحث ما حائز اهمیت خاصی است و آن عبارت است از تأثیر بعضی از ادراکاتی که در انگیزش میل و اراده یا نفرت و اشمئزاز، رابطه طبیعی با میل خاصی ندارند؛ چنان که دیدن منظره‌ای یا شنیدن صدایی یا احساس بویی، موجب برانگیخته شدن اشتهای غذا یا شهوت جنسی یا دیگر امیال می‌گردد و یا توجه به رنگ و وضع خاصی، موجب نفرت و بی میلی به غذا یا شیئ دیگری می‌شود.
تأثیر بعضی از این امور به قدری عادی و آشکار است که انسان
﴿ صفحه 106﴾
می پندارد رابطه طبیعی با انگیزش میل دارد؛ مانند احساس بوی غذا و برانگیخته شدن اشتها. برعکس، تأثیر بعضی دیگر، پنهان و غیر جالب توجه است، به طوری که انسان می‌پندارد که برخی از امیال، اتفاقی و بدون سبب برانگیخته می‌شوند و یا در مقام تعلیل آن‌ها متحیر می‌ماند.
شناختن این گونه روابط، برای منظور ما کاملا اهمیت دارد؛ زیرا با دقت در آن‌ها معلوم می‌شود که گاهی یک نگاه یا یک صدا چه تأثیری عجیبی در سرنوشت انسان دارد و چگونه موجب انگیزش میل و اراده‌ای می‌شود که به خوشبختی یا بدبختیِ شخص می‌انجامد.
سرّ این رابطه، در تداعیِ مدرکات و معانی، نهفته است؛ یعنی ذهن انسان طوری آفریده شده است که تقارن مکرر و ادراک، موجب به خاطر آوردن هر یک با توجه به دیگری می‌شود؛ مثلاً غذایی را که بامزه و رنگ و بوی مخصوصی درک کرده، هنگام احساس بوی آن، به یاد مزه اش می‌افتد و اشتهایش تحریک می‌شود.
اگر در علل پیدایش اراده‌های خود، کاوش کنیم، خواهیم فهمید که ادراکات حسی، مخصوصاً دیدنی‌ها و شنیدنی ها، چه نقش مهمی را در تخیّلات و افکار ما بازی می‌کنند و به نوبه خود، چه آثاری در صدور افعال ارادی دارند. از این جا نتیجه می‌گیریم که یکی از بهترین وسایل تدبیر امیال و خواست‌ها و سرانجام، تسلط بیش تر بر خود و پیروزی بر هواهای نفسانی و وساوس شیطانی، کنترل ادراکات و قبل از همه، کنترل چشم و گوش است:
«اِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ کُلُّ اُوْلئِکَ کانَ عَنْهُ مَسئُولا.»**اسراء/ 36.***
همانا گوش و چشم و دل، درباره همه آن‌ها سؤال خواهد شد.
﴿ صفحه 107﴾
چنان که یکی از بهترین وسایل انگیزش اراده خیر، دیدن اشخاص صالح و شنیدن داستان‌های ایشان و قرائت قرآن و مطالعه کتاب‌های مفید و زیارت معابد و مشاهد و امکنه‌ای است که انسان را به یاد خدا و به یاد بندگان برگزیده خدا و هدف‌های مقدس و راه‌هایی که پیموده اند، می‌اندازد:
«فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ اِبْراهیمَ.»**آل عمران/ 97. ***
(در مسجدالحرام) نشانه‌های روشنی است (از جمله) مقام حضرت ابراهیم.
و از این جا حکمت بسیاری از احکام واجب و مستحب یا حرام و مکروه اسلام روشن می‌شود؛ مانند حج و زیارت مشاهد مشرفه یا چشم فرو بستن از مناظر شهوت انگیز و کراهت نشستن در جایی که با نشستن زن بیگانه‌ای گرم شده و هنوز حرارتش باقی است. هم چنین اهمیت نقشی که رفیق در سعادت یا شقاوت انسان بازی می‌کند.
«یا وَیْلَتَی لَیْتَنی لَمْ اَتَّخِذْ فُلاناً خَلیلا لَقَدْ اَضَلَّنی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ اِذْ جاءَنی.»**فرقان/ 28 ـ 29.***
ای وای، کاش فلانی را دوست نگرفته بودم. همانا مرا گمراه کرد بعد از آن که کتاب خدا به من رسید.
«اِذْ اَرادَ اللّهُ بِعَبْد خَیْراً رَزَقَهُ خَلیلا صالِحاً اِنْ نَسِیَ ذَکَرَهُ وَ اِنْ ذَکَرَ اَعانَهُ.»
هرگاه خدا اراده خیری به بنده اش داشته باشد، دوست شایسته‌ای نصیب او می‌کند. اگر فراموش کرد (خدا را) او متذکر کند و اگر بیاد باشد او را یاری کند.
«قَالَ الْحَوَارِیُّونَ لِعیسَی بْنِ مَرْیَمَ: یا رُوحَ اللّهِ مَنْ نُجالِسُ؟ قالَ مَنْ یُذَکِّرُ کُمُ اللّهَ رُؤْیَتُهُ وَ یَزیدُ فی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ وَ یُرَغِّبُکُمْ فی الآخِرَةِ عَمَلُهُ.»
حواریون به عیسی گفتند: با چه کسی هم نشینی کنیم؟ فرمود با کسی که دیدنش شما
﴿ صفحه 108﴾
را به یاد خدا بیندازد و گفتارش بر علم شما بیفزاید و رفتارش شما را راغب به آخرت کند.
هم چنین تأثیری که اعمال و اقوال انسان در دیگران می‌گذارد و نقشی که رفتار ما به عنوان سرمشق و الگو در سعادت یا شقاوت خانواده یا جامعه دارد و از این رو مسؤولیت دیگری را متوجه ما می‌سازد:
«کُونُوا دُعاةَ النَّاسِ بِغَیْرِ اَلْسِنَتِکُمْ.» مردم را بدون زبان دعوت کنید.
﴿ صفحه 109﴾

نقش میل و علاقه در ادراک

به کار بردن نیروها و ابزارهای ادراکی تا حد بسیاری در اختیار ما است؛ مثلاً هر وقت بخواهیم، چشم به منظره‌ای می‌دوزیم و به تماشای آن می‌پردازیم و هر وقت نخواهیم، چشم برمی داریم یا می‌بندیم. ممکن است چنین تصور شود که با بازبودن چشم و وجود نور، دیگر حالت ویژه‌ای برای دیدن چیزی که روبه روی ما قرار گرفته است، وجود نخواهد داشت، در صورتی که تجربه خلاف این تصور را اثبات می‌کند؛ زیرا در بسیاری از اوقات با وجود انعکاس صورت مرئی در چشم، آن را نمی‌بینیم و با وجود ارتعاش پرده گوش به وسیله امواج صوت، صدا را نمی‌شنویم، و آن در حالی است که توجه ما معطوف به شیئ دیگری باشد. از این جا روشن می‌شود که ادراک، تنها یک پدیده فیزیکی یا عمل فیزیولوژیکی نیست، بلکه حقیقت آن، کار نفس است و با توجه وی، درک حاصل و با عدم توجه، منتفی می‌شود و فعل و انفعالات مادی، شرایط و مقدمات ادراک را تشکیل می‌دهند.
وجود و عدم توجه در بسیاری از اوقات، بستگی به میل و علاقه باطنیِ انسان دارد؛ یعنی در موردی که شخص میل به درک خاصی داشته باشد، توجه نفس به آن معطوف شده، با وجود شرایط لازم، ادراک حاصل می‌شود و برعکس، در موردی که میل نداشته باشد، به آن توجهی
﴿ صفحه 110﴾
نمی کند و آن را درک نمی‌نماید؛ مثلاً صدای کودکی از گوشه‌ای بلند می‌شود و تنها مادر طفل، آن را می‌شنود. حتی گاهی مادر از شنیدن صدای بچه اش از خواب می‌پرد، در صورتی که با صدای بلندترِ شخص دیگری، بیدار نمی‌شود، و این، دلیلی جز عامل روانی و علاقه مادری ندارد.
تأثیر میل و علاقه در ادراک، منحصر به ادراکات حسی نیست، بلکه در تخیلات و افکار و حتی در استنتاجات عقلی، به صورت‌های مختلف وجود دارد؛ مثلاً حافظه افراد، برای چیزهای مورد علاقه ایشان قوی تر است و کارهای فکری، در مورد مسائلی که مورد علاقه متفکر است، بهتر پیش می‌رود و عجیب تر آن که بسیاری از اشخاص، از افکار خودشان همان نتیجه‌ای را می‌گیرند که قبلا دلشان پسندیده و به ایشان الهام کرده است، اگر چه گمان کنند که این نتیجه، به طور طبیعی، از استدلال عقلی به دست آمده است در حالی که میل باطنیِ ایشان در انتخاب مقدمات یک دلیل و یا در کیفیت تنظیم آن مقدمات، موثر بوده و چه بسا موجب مغالطه شده است:
«بَلْ یُریدُ الاِنْسانُ لِیَفْجُرَ اَمامَهُ.»**قیامة/ 5.*** ولی انسان می‌خواهد بی بندوبار باشد.
توضیح آن که میل نداشتن انسان به گرفتن نتیجه‌ای فکری که آن را منافی با خواسته‌های خود می‌بیند، گاهی موجب غفلت ورزیدن و فکر نکردن در آن موضوع و گاهی موجب غفلت از مقدمات می‌شود. و در صورتی که برخلاف میلش، در اثر عوامل خارجی، این مراحل را گذراند و به نتیجه نامطلوب رسید، در صدد تشکیک و ایجاد شبهه برمی آید و اگر دلیل و برهان به قدری روشن بود که جای شبهه‌ای در آن باقی نبود، نوبت
﴿ صفحه 111﴾
به خیانت حافظه می‌رسد و در اندک مدتی آن را به دست فراموشی می‌سپارد، و اگر عاملی آن را به خاطرش بیاورد، از پذیرش قلبی و ایمان به آن، خودداری می‌کند و لجوجانه آن را انکار می‌نماید؛ چنان که قبلا در مقام فرق بین علم و ایمان اشاره شد:
«اِنْ یَتَّبِعُونَ اِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَی الاَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدی.»**نجم/ 23.***
جز از پندار و آن چه دلشان می‌خواهد پیروی نمی‌کنند با این که از جانب خدا هدایت به ایشان رسیده است.
بنابراین، کسی می‌تواند به نتایج فکریِ خود مطمئن باشد که از غلبه امیال مخالف، مصون باشد وگرنه تا هنگامی که هواهای نفسانی، زمام انسان را به دست دارند و علاقه به مادیات و شهوات و جاه و مقام و دیگر خواسته‌های مهار نشده، توجه نفس را به خود معطوف داشته است، امیدی به استنتاج صحیح از فعالیت‌های ذهنی و فکری در زمینه‌های مربوط، نمی‌توان داشت.
در مورد علوم حضوری و آگاهی از آن‌ها نیز امیال و تعلقات قلبی نقش مهمی را ایفا می‌کند؛ مثلاً حالات و انفعالات نفسانی که برای نفس حاضر است، گاهی در اثر عطف توجه به شیئ دیگر، به صورت ناآگاهانه درمی آید و مورد غفلت قرار می‌گیرد و به اصطلاح فلسفی، در آن حال، علم به علم ندارد. هم چنین مرتبه‌ای از علم حضوری، که نفس به خدای متعال دارد، در اثر تعلق به مادیات، مورد غفلت قرار می‌گیرد و به آن، آگاهی حاصل نمی‌کند، مگر در حالی که اختیاراً یا اضطراراً توجه به اسباب و وسایل مادی قطع شود.
بنابراین، بهره برداریِ صحیح از نیروهای ادراکی در صورتی میسر خواهد
﴿ صفحه 112﴾
بود که دل از آلودگی‌های مادی و هواهای نفسانی، پاک و ذهن از پیشداوری‌ها تخلیه شود و به زیور تقوا آراسته گردد. ترقی در مدارج تقوا است که انسان را مستعد دریافت انوار معنوی و الهامات ملکی و ربانی می‌سازد:
«اِنَّ فی ذلِکَ لَذِکْری لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ اَوْاَلْقی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهیدٌ.»**ق/ 37. ***
همانا در این(کتاب) یادآوریی است برای کسی که دل داشته باشد یا گوش بدهد در حالی که او گواه است.
«ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدًی لِلْمُتَّقینَ.»**بقره/ 2. ***
در این کتاب جای شکی نیست، هدایتی است برای پرهیزکاران.
«قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَکّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها.»**شمس/ 9. ***
رستگار شد کسی که نفس را تزکیه کرد و نومید گردید کسی که آلوده اش ساخت.
«اِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً.»**انفال/ 29. ***
اگر تقوای الهی پیشه کنید، برای شما فرقانی قرار خواهد داد (که حق و باطل را تمیز دهید).
«یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ.»**حدید/ 28.***
ای کسانی که ایمان آوردید اگر تقوا داشته باشید و به پیامبرش ایمان آورید، شما را از رحمتش دوچندان می‌دهد و برای شما نوری قرار می‌دهد که با آن در میان مردم مشی کنید.
در مقابل، پیروی از هوای نفس و تعلق به دنیا، موجب فریفتگی و
﴿ صفحه 113﴾
گمراهی و محرومیت از درک صحیح، بلکه موجب تسلط شیطان و مزید جهالت و ضلالت و ترکیب جهل و کوردلی می‌شود:
«اَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ وَ اَضَلَّهُ اللّهُ عَلی عِلْم وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدیهِ مِنْ بَعْدِ اللّهِ.»**جاثیه/ 23. ***
آیا دیدی کسی را که هوای نفس را معبود خویش ساخته و (با وجود) علم، خدا او را گمراه کرده و بر گوش و دلش مهر زده و بر چشمانش پرده افکنده؟ پس چه کسی تواند غیر از خدا او را هدایت کند؟
«کُتِبَ عَلَیْهِ اَنَّهُ مَنْ تَوَلاّهُ فَاِنَّهُ یُضِلُّهُ وَیَهْدیهِ اِلی عَذابِ السَّعیرِ.»** حج/ 4. ***
بر او (شیطان) نوشته شده که هر کس ولایتش را بپذیرد، او را گمراه کرده به سوی عذاب افروخته رهبری نماید.
«وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ وَ اِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبیلِ وَ یَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ.»**زخرف/ 36.***
و کسی که از یاد خدا غفلت ورزد، شیطانی بر او گماریم که قرین او باشد و ایشان (شیطان ها) از راه بازشان دارند در حالی که پندارند راه یافتگانند.
﴿ صفحه 115﴾